داستان کوتاه
-
برگرد سمت من!
برگرد سمت من! فاطمه اختصاری از مجموعه داستان «تبر» : «نميگم خوبه، ولي اگه بري زندان لااقل ميتونم بيام ملاقاتت. ولي بري خارج من چطوري…
-
داستان «پدر» با صدای فاطمه اختصاری
داستان «پدر» با صدای نویسنده از مجموعهداستان «ابی» نوشتهی فاطمه اختصاری
-
داستان «شقایق» با صدای فاطمه اختصاری
داستان «شقایق» با صدای نویسنده از مجموعهداستان «تبر» نوشتهی فاطمه اختصاری آدرس دانلود کتاب «تبر»، فایل PDF آدرس خرید کتاب کاغذی «تبر»
-
داستان «پنجرهها» با صدای فاطمه اختصاری
داستان «پنجرهها» با صدای نویسنده از مجموعهداستان «شنا کردن در حوضچهی اسید» نوشتهی فاطمه اختصاری انتشارات اچانداس مدیا، لندن، ۱۳۹۵ #داستانخوانی #داستان_کوتاه
-
جسد
با قاشق به اندازهی یك قابلمه دیوار را كندیم تا فهمیدیم واقعاً جسدی هم در كار است. بعد وسایلمان را مجهزتر كردیم و تا زیر…
-
خوابِ خواب
پدر را کشته بودند. بالِش را روی سرش آنقدر فشار داده بودند که مرده بود. من در اتاق خواب کناری بودم. خواب ِ خواب. صبح…
-
مطمئن باشم؟
[دوربین حیاط] خانم جهانبخش، اشکان را بغل میکند و میبوسد. کولهپشتی و لباس او را مرتب میکند، عینکش را صاف می کند و میگوید :…
-
پنجرهها
داستانی از مجموعه ی «شنا کردن در حوضچه ی اسید» پنجره ها از خواب بیدار شدم و مثل همیشه بدون اینکه از جایم تکان بخورم…
-
«زندگی»
«تنها موجودات زنده ی این خانه، غیر از من، آیا من زنده ام؟ همین مگس ها هستند.» : «پس من چی ام؟» امید کمرش را…