بررسی شتابزده سویههای عینی «دوگانهی زندگی هنرمندانه و زندگی زناشویی»
فاطمه اختصاری
گاه در مواجهه دو ساحت «خلق اثر هنری» و «زیستجهان هنرمند» تناقضهایی برای هنرمند ایجاد میشود که در نهایت او را با پرسشهایی بنیادین تنها میگذارند. پرسشهایی که مستقیما به نوع مواجهه هنرمند با اجتماع ارتباط دارد و انتخاب شکل زیست هنرمندانه در جامعهای که هنر او را تحتالشعاع قرار خواهد داد. هرچند زیست اجتماعی را نمیتوان به دوگانه زنانهمردانه فروکاهید اما در عین حال نمیتوان دشواری این انتخاب را برای زنان هنرمند انکار کرد؛ پرسشهایی که مبتلابهِ زندگی زنان هنرمند (و در این مجال زنان شاعر) هستند.
این پرسشها گاه چنان پیچیده (و به تعبیری صحیحتر) هولناک بهنظر میرسند که کافیست بخواهی به پرسشی نظیر اینکه «چرا زنان شاعر پس از ازدواج شعر را کنار میگذارند یا دچار سیر نزولی در ادبیات میشوند؟» پاسخی شکسته بسته بدهی، تا دهها و گاه صدها پرسش بیپاسخ دیگر از دل آن پاسخ چهره تهدیدآمیزشان را بهرخ بکشند.
باری موضوعی که این نوشتار داعیه پرداختن به آن را دارد این است که ازدواج چه تاثیری بر هنر زنان و به طور اختصاصی بر یک زن شاعر خصوصاً در کشور ایران میگذارد. چرا اکثر زنان شاعری که در ادبیات فارسی ماندگار شده اند یا مثل «رابعه» هیچگاه ازدواج نکرده و در جوانی کشته شده اند و یا مثل «طاهره قرهالعین»، «سیمین بهبهانی»، «فروغ فرخزاد» و «پروین اعتصامی» تقریباً حجم عظیم آثار موفقشان را پس از طلاق تولید کرده اند. آیا این مردها در نقش شوهر هستند که مانع پیشرفت همسر شاعر خود میشوند یا خود زنها پس از ازدواج تمایلی به فعالیت مستمر در حوزه ی ادبیات ندارند؟ و یا شاید اختصاصاً مقوله ی ازدواج است که باعث تغییر فرایند زندگی و اهداف یک هنرمند میشود؟
این بحث را میشود در سه بخش بررسی کرد:
مرد در جایگاه شوهر:
برخلاف چیزی که تصوّر می شود، سرودن شعر تنها نیازمند گوشهای خلوت و قلم و کاغذ نیست؛ بلکه باید شاعر در جامعه حضور فعّال داشته باشد، از اتفاقات و اشخاص پیرامون خود ایده بگیرد، مطالعهی مستمر و همه جانبهای داشته باشد و حتّی گاهی در کلاسها و کارگاههای آموزشی حضور پیدا کند. مراوده با دیگر شاعران و حضور در جلسات شعر نیز لازمهی کار حرفهای ادبیات است تا یک شاعر با فضای شعر معاصر آشنا شود و از نقاط قوّت و ضعف آثار خود آگاه باشد.
طبیعتاً در جامعهی مردسالار، مرد به گونهای تربیت میشود که خواهان کمترین حضور همسر خود در جامعه باشد. از قشر ادبی و فرهنگی که خیلی اوقات جزئی از قشر تحصیل کردهی جامعه نیز هستند، انتظار میرود که برخورد و تفکر متفاوتی از عامّ جامعه داشته باشند، اما با این حال بسیار دیده میشود که زنان شاعر پس از ازدواج توسط همسران خود از حضور در محیطهای ادبی نظیر جلسات شعر به طور مستقیم منع میشوند و آنها نیز با کمترین مقاومتی میپذیرند. بسیار دیده و شنیدهایم که یک زن شاعر پس از ازدواج، به خواستهی همسر و گاهی تحت رفتارهای خشونتآمیز وی، ارتباطش را با دوستهای شاعرش قطع میکند، دُور جلسات شعر را خط میکشد و درنتیجه، انگیزهی سابق برای پیشرفت و حتّی چاپ آثارش را از دست میدهد.
گاهی شاهد برخورد زیرپوستیتری از طرف شوهرانِ زنان شاعر هستیم، به طوری که با امتیازگیریهای عاطفی، با پیش کشیدن مسائل مربوط به عشق و زندگی مشترک، با بهانهکردن بچّه و مسئولیتهای همسری و مادری، باعث میشوند زن شاعر وقت کافی را به مطالعه و تولید آثار ادبی اختصاص ندهد و به صورت خودخواسته عملاً از محیط ادبیات کناره گیری کند. امّا درواقع این مردها هستند که با قرار دادن یک انتخاب دودویی هنر/خانواده، زن را در منگنه قرار میدهند و بر اساس معیارهای جامعهی مردسالار، زنِ خوب، گزینهی «خانواده» را انتخاب خواهد کرد.
زن در جایگاه همسر:
بسیار دیده میشود زن شاعری که مجرّد است و در خانهی پدری زندگی میکند، از سوی خانواده تحت فشار بسیاری قرار دارد که قصد دارند مانع حضور او در جامعه و مخصوصاً در جلسات شعر شوند. اما این زن در مقابل خانوادهی خود قرار می گیرد، از خواستهاش دفاع می کند و برای ادامه دادن فعالیتهای خود میجنگد. پس چرا بعد از ازدواج ما شاهد این تلاش و مبارزه از سمت زنان شاعر نیستیم؟ چرا پس از ازدواج زنها بیشتر دچار «تن دادن» میشوند و به راحتی حاضرند خواستهها و علایق خود را به نفع زندگی آرام تری در محیط خانواده، کنار بگذارند؟
گاهی اوقات هنر و شعر برای زنان بیشتر از اینکه یک فعالیت جدّی تلقّی شود، حالت تفنّن و سرگرمی دارد. در کارگاههای آموزشی، جلسات شعر، فضای مجازی ادبیات و… حضور زنان، ناگهانی و همراه با پیشرفت سریع است اما خیلی هم ناگهانی از این فضا محو میشوند. اما مردها در مدّت زمان طولانیتری در این عرصه به فعالیت میپردازند و شیب پیشرفت آهستهتری هم نسبت به زنان شاعر دارند. اینگونه احساس میشود که نگاه زنها به شعر ممکن است هیجانی و از سر احساسات زودگذر باشد، امّا مردها، شعر و ادبیات را فعالیتی مستمر و دارای جایگاهی خاص در زندگی خود میدانند و تلاش بیشتری برای ماندن در این محیط با وجود مشکلات زندگی، ازدواج یا… میکنند.
متأسفانه به علت تربیت جامعهی مردسالار، هدف بسیاری از دختران از کودکی، تنها تشکیل خانوادهی خوب و زندگی مشترک هستند. و به جای اینکه تشکیل خانواده و همراهی همسر، وسیلهای برای سریعتر رسیدن به اهداف والاتری در زندگی باشد، خود ازدواج و زندگی زناشویی، تبدیل به هدف غایی آنها میشود. بسیاری از دختران، حضور در دانشگاه، محیطهای فرهنگی، آموزشگاهها و جلسات ادبی را وسیلهای میدانند برای پیدا کردن همسری مناسب. و پس از ازدواج دیگر اصراری به حضور در این فضاها ندارند و ترجیح میدهند تمام زندگی خود را به مقولهای به نام «شوهرداری» که از سوی جامعهی مردسالار تبلیغ میشود، معطوف کنند.
نکتهی دیگری که میتوان مورد توجّه قرار داد این است که هنر، مخصوصاً شعر، فعالیتی است که چون معمولاً برای شاعر درآمدزا نیست، بهعنوان شغل شناخته نمیشود. درنتیجه انتظاری که از زن یا مرد شاعر میرود این است که وقت مفید زندگیاش را به آن اختصاص ندهد. مثلاً میبینیم تعداد زنان ترانهسرا یا داستاننویسی که پس از ازدواج به فعالیتهایشان به صورت جدّی ادامه میدهند بیشتر از شاعرهاست و برای آنها اختصاص دادن زمانی برای این فعالیت ادبی از طرف خانواده و همسر بلامانع است و در بسیاری از موارد به آن احترام گذاشته میشود، زیرا ترانه و داستان میتواند درآمدی برای آن زن فراهم سازد و تا حدّی باعث استقلال مالی او میشود. اما اگر زنی چند ساعت از وقتش را بخواهد در اتاقی دربسته به مطالعه و سرودن شعر بگذراند، از طرف همسر خود به بیمهری متّهم میشود و زن نمیتواند از حریم خصوصی و دلبخواه خود دفاع کند.
البته این مشکلی است که در ایران بسیاری از مردهای شاعر و نویسنده نیز با آن درگیرند و معضلی ست که تنها مختص زنان نیست.
ازدواج به مثابه خط پایان:
اگر از دیدگاه فروید به هنر نگاه کنیم، هنر نتیجهی ارضا نشدن نیروهای درونی انسان است. و هنرمند، فشار ناشی از نیاز به ارضای غریزی را به نیروی خلاقه بدل میکند و در آفرینش هنری به کار میبندد.
شاید مقولهی ازدواج و یا بارداری و به دنیا آوردن کودک، راهی برای ارضای نیروهای غریزی زن باشد و وقتی زن شاعر از این طریق فشارهای درونی خود را آزاد کند دیگر نیازی به هنر و شعر برای بروز آن میل غریزی نداشته باشد.
از طرفی شاهد این هستیم که بسیاری از زنان پس از ازدواج به آرامش روحی و جسمی میرسند. حالا شاید این آرامش در نتیجهی تربیت غلطی باشد که هدف دختر را از کودکی، ازدواج و یافتن شوهر و سرپناه قرار داده. شاید هم در نتیجهی راحتشدن از سرکوفتها و فشارهای جامعه باشد. اما به هر حال آرامشی که بر روح زن شاعر پس از ازدواج حکمفرما می شود و شادی ناشی از آن، می تواند باعث کنار کشیدنِ به آرامیِ او از دنیای هنر شود. مگر نه اینکه شعر بیان رنجهای درونی و روحی انسان است. فارغ از این بحث هم که به شعر و شاعری نظری بیندازیم میبینیم اکثر شعرها بیان حالات غم و رنج و آزردگیهاست و کمتر شاعری حین خوشی و سرخوشی و رفاه حال عمومی و یا دربارهی این وضعیت شعر میسراید.
علاوه بر اینها، ازدواج، تنها شروع زندگی مشترک برای زن و مرد نیست، بلکه پیوندی است بین دو خانواده. و متأسفانه در ایران شامل رسم و رسومی میشود که اتلاف هزینه و وقت زیادی را برای هر دو طرف به بار میآورد. از مراسم قبل از ازدواج و خرید عروسی بگیر تا مجالس مختلف حنابندان و عقد و عروسی و پاتختی و… و حتّی پس از آن مراسم پاگشا و مهمانیهای مختلفی که به مناسبت ازدواج برگزار میشود، همهی اینها باعث غرق شدن زن و حتّی مرد هنرمند و شاعر در ابتذال زندگی میشود. فکر او را از پرداختن به اتفاقات و تحلیل مسائل، به سطحیترین لایه ی روابط و تفکر انسانی میبرد و وقت و زمانی که یک شاعر میتوانسته صرف مطالعه و تحقیق و تولید آثار هنری کند در گیر و دار این مناسبات، صرف خرید و صحبت راجع به مسائل زودگذر و بیارزش مربوط به عروسی میشود که در «هرم مازلو» شاید در پایینترین بخش هرم قرار میگیرند.
***
شاید نتوان علت مشخصی را برای کناره گیری تدریجی زنان شاعر پس از ازدواج از شعر و شاعری ذکر کرد و شاید بتوان گفت تمام موارد یاد شده و بسیاری جزئیات ناگفتهی دیگر در این پدیده سهیم هستند.
همهی این اتفاقات که در طی چند روز تا چند سال رخ می دهند، میتوانند باعث شوند که زن شاعر دیگر خود را در جایگاه قبلی نبیند و اگر پسرفتی هم در شعر خود مشاهده کند (به علّت هر کدام از مواردی که گفته شد)، این آغازگر ناامیدی و ناتوانی بیشتر در خلق هنرش میشود. و ناخودآگاه پس از مدتی کنار گذاشتن شعر، متأسفانه دیگر اثری از شخصیتِ شاعرِ «شاعر» باقی نخواهد ماند.
البته مطمئنا موارد نقضی هم در طول تاریخ میتوان نام برد که شاعر بعد از ازدواج با وجود رابطه و زندگی موفّق، توانسته با مدیریت وضعیت و تحمّل فشارهای مختلف و استفاده از راهکارهای گوناگون همچنان به شعر گفتن ادامه دهد و حتی به پیشرفتی نسبی دست یابد. اما این موضوع به هیچوجه آسیبشناسی وضعیت شاعران زن بعد ازدواج را زیر سؤال نمیبرد، همانطور که داشتن دندانهای سالم در بین گروهی که مسواک نمیزنند یا وجود افراد سیگاری که به سرطان یا مشکلات تنفسی مبتلا نشده اند دلیل خوب و محکمی برای بیفایده بودن مسواک یا سرطانزا نبودن سیگار نیستند.
دیدگاهتان را بنویسید