داستان کوتاه

  • میرم، نمیرم

    فاطمه اختصاری «میرم، نمیرم، میرم، نمیرم، میرم، نمیرم، میرم، نمیرم، میرم، نمیرم، میرم…» خودم را به زور توی مترو جا کردم. کوله پشتی‌ام بین خانم‌ها…

  • شقایق

    فاطمه اختصاری   شرط بسته بودیم هر‌کس بتواند مخ یکی از زن‌های همسایه را بزند و باهاش بخوابد، پوستر امضاشده‌ی داریوش که عمو از آمریکا…

  • «لباس قرمز»

    فاطمه اختصاری با شیطنت لباسش را درآورد و به سرعت از پنجره‌ی اتاقش پرت کرد بیرون. دو تایی تا کمر از پنجره خم شده بودیم…