شعر

  • تخت خوابیده

    زنِ این شعر تخت خوابیده مردِ این شعر تخت خوابیده بچّه ی شعر تخت خوابیده شعر بی شخصیت شروع شده . کارهایی که کرده خواهد…

  • الف. پرنده. میم

    دریچه باز شد و آخرین پرنده پرید «الف» به فکر پراکندگی ِ پرها بود اگرچه هیچ کسی برنگشت «رفتن» را هنوز منتظر آخرین خبرها بود…

  • من سال هاست غارنشینم

    اجزای تکّه تکّه ی یک زن را دیوارهای ریخته ی من را تردیدهای موقع رفتن را تف زد به خاطرات و به هم چسباند .…