.
چراغ کوچکی از دور می زند سوسو
چراغ بی نفسی در هوای آلوده
مگس تر از همه ی روزهای زندگی ام
به شیشه چسبیدم با تلاش بیهوده
خطوط خونی اخبار پشت یک مانیتور
خطوط خونی اخبار توی تلویزیون
به جز مرور خبرها چه کار خواهد کرد؟!
زنی که آن طرف مرزها شده مدفون
زنی که پر شده از خواب های برگشتن
در انتظار «گودو» زل زده به اینترنت
زبان مادری اش باد کرده توی گلو
پر است از خفگی بین دست های «بِکِت»
لبش نبسته ی فریادهای آزادی
لبم شکسته تر از حرف های خورده شده
لبت نشسته به خون زیر ضربهی باتوم
غمت میان تنِ من، به هم فشرده شده
تَرَم! چطور بخوابد کسی که غرق شده؟!
به تخت می بندم پای بی قرارم را
شبیه تبعیدی هام در جزیره ی پرت
که قورت داده کسی نقشه ی فرارم را
در آستانه ی خاموشی است نوری که
امید کوچک خورشید بود این شب ها
به جز مرور خبرها چه کار خواهد کرد؟!
زنی که حبس شده داخل مکعب ها
فاطمه اختصاری
دیدگاهتان را بنویسید