او یک نویسنده و کارگردان نترس، خلاق و عجیب و غریب است. برای دیدن فیلم هایش باید اعصاب فولادی داشته باشید. گاسپار نوئه با تصاویری که نشان می دهد، مخاطبش را آزار می دهد. و نه تنها تصاویر، بلکه محتوایی که ارائه می شود، چه از لحاظ بار درام و تراژدی و چه خشونت، آزاردهنده است. اما جوری که تو نمی توانی از دیدن آن دل بکنی. مخصوصا اگر علاقمند دیدن فیلم های متفاوت باشی. اگرچه ضمانت نمی کنم بتوانید فیلم ها را یکسره و بدون توقف ببینید.
گاسپار نوئه، فرانسوی-آرژانتینی است. همسرش نیز بازیگر و نویسنده ی مشهوری است و در چند فیلم به او کمک کرده است.
شاید تعریف هایی که از او و فیلم هایش خواهم کرد، باعث شود که سراغش نروید، اما اگر آدمی باشید که بروید، حتما طرفدارش خواهید شد.
من سه فیلم از چهار فیلمی که ساخته را دیده ام و هر سه را بسیار دوست داشته ام.
۱
برگشت ناپذیر Irréversible ، محصول سال ۲۰۰۲
تمام داستان این فیلم برعکس به نمایش درمی آید. (فیلم ممنتو از کریستوفر نولان را دیده اید؟) یعنی فیلم با آخر داستان شروع می شود و بعد سکانس یکی مانده به آخر و همین جور تا جایی که درواقع ماجرا از آنجا شروع شده است. داستان فیلم در یک روز می گذرد. مارکوس در تمام فیلم دنبال مردی ست که به آلکس تجاوز کرده است. صحنه ی تجاوز در این فیلم از مشهورترین سکانس های سینما است. فیلم، با حرکت های پیچ و خم دار دوربین و روایت و خشونتی که دارد حال مخاطب را بد می کند. بسیاری از بینندگان در میانه ی فیلم سالن سینما را ترک کرده اند، زیرا حالت تهوع به آنها دست داده بود. این حالت را کارگردان، آگاهانه در فیلم قرار داده است. در ۳۰ دقیقه اول نویزی به بسامد ۲۸ هرتز(مانند صدای زلزله) وجود دارد. در این فیلم به زبانهای فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی و انگلیسی صحبت میشود.
اکران این فیلم در کشورهای مختلف با سانسورهای متفاوتی همراه بوده است. و این سانسورها هم به خاطر تصاویر خشن و از دید بعضی ها مستهجن فیلم بوده است. من هم مثل گاسپار نوئه اعتقاد دارم، نشان دادن صحنه های سکس، عریانی، امیال مختلف بشریت مستهجن نیستند. باید فیلم درجه ی نشان دهنده ی میزان خشونت یا سکس را برای بینندگان مشخص کند و هر کسی تمایل به دیدن داشت و از سن قانونی (متعارف) برخوردار بود بر اساس انتخاب خودش آن فیلم را برای تماشا انتخاب کند.
از بازیگران آن می توان ونسان کسل و مونیکا بلوچی (که زن و شوهر هستند) را نام برد.
بخشی از صحبتهای مونیکا بلوچی: من از برهنگی هراسی ندارم، چونکه برای من، هیچچیز زیباتر از یه بدن نیست. شما میتوانید یه چنین احساس شگفتانگیزی از بدن داشته باشین. در “بازگشت ناپذیر” من با بدنم مثل یک شی رفتار کردم و فوقالعادهست وقتیکه این رابطهرو با بدنت داری، جزئی از حرفهته، یک شئ که میتونی با اون کار کنی. وقتیکه این آزادیرو داری، اون موقعست که میتونی بهترینهاترو به عنوان یک بازیگر زن انجام بدی. وقتیکه ما برای نمایش فیلم به جشنواره کن رفتیم، لحظهای که من از اون دالان زیرزمینی بیرون میام و منرو برای اولینبار غرق در خون می بینیم، اون [همسرش ونسان کَسل] داشت گریه میکرد. بهش گفتم، ونسان، بیخیال، اون فقط یه فیلمه، میدونیم که اون واقعی نیست.
۲
به خلأ وارد شو Enter the Void، محصول سال ۲۰۰۹
این فیلم را قبلا در همین ستون معرفی کرده ام. داستان فیلم درباره ی پسری است (اسکار) که به همراه خواهرش در توکیو زندگی می کند. او زندگی اش را با خرده فروشی مواد می گذراند و با نشئگی ماده ی مخدری که خودش مصرف می کند به دنیای توهمات پا می گذارد. دوستی دارد که علاقمند به آیین بودایی است و کتابی درباره ی شیوه ی فکری بوداییان درباره ی مرگ به اسکار قرض می دهد. در پانزده دقیقه ی اول فیلم اسکار و دوستش درباره ی تناسخ و کیفیت زندگی بعد از مرگ حرف می زنند، تا به کافه ی «خلأ» می رسند و اسکار که قرار است در آنجا مواد جابجا کند، گیر می افتد و…
تمام داستان این فیلم از چشم های اسکار روایت می شود. اسکاری که مواد می کشد، دچار توهم حاصل از مواد می شود، می میرد، به صورت روح در دور و اطراف می چرخد و…
مثل فیلم قبلی، حرکات دوربین عجیب غریب، غیرقابل پیش بینی و سرگیجه آور است. تراژدی روایت، اشکتان را در خواهد آورد. ناچاری و بی قیدی و افسردگی شخصیت ها نیز ناراحت کننده است.
۳
عشق Love
فیلمی سه بعدی، محصول سال ۲۰۱۵.
همان طور که از اسمش پیداست، فیلم درباره ی عشق است. عشق و هر چیزی که به آن مربوط می شود. مثلا خوشی و شیرینی آشنایی، شهوت ها و حسادت ها، خیانت، دیوانگی ها و بد اخلاقی های جدایی و تمام جزئیاتی که یک رابطه را شکل می دهند. داستان فیلم درباره ی یک دانشجوی سینما است به اسم مورفی. او دو سال در پاریس با دوست دخترش زندگی می کند. آنها با دختر دیگری آشنا می شوند و تجربیات تازه ای که می کنند، بر زندگی، روابط و آینده ی آنها تاثیر می گذارد. این دو خط، بی مزه ترین و خلاصه ترین چیزی بود که می توانستم درباره ی این فیلم بنویسم. اما جادوی تصاویر عشق، تابوشکنی از سکس و بی پرده بودنش بر پرده ی بزرگ سینما، نور و رنگ هایی که سعی می کند نگاه عاشقانه ی مخاطب (و نه پورن) را تقویت کند مخاطب بی تعصب را جذب می کند. مورفی درحال گریه به کودکش می گوید «منو ببخش، زندگی اصلا ساده نیست» و این ساده نبودن، در فیلم های این کارگردان هم دیده می شود.
گاسپار نوئه در هر سه فیلم خود از سکس، خیال و توهم، خشونت و دنیای مدرنی که شامل اینهاست حرف می زند. دیدن فیلم هایش را به علاقمندان سینما توصیه می کنم. اما اگر با دیدن تصاویری که حاوی موارد گفته شده است به شدت اذیت می شوید، شاید بهتر باشد وارد دنیای گاسپار نوئه نشوید.
فاطمه اختصاری
ستون_معرفی_فیلم_و_کتاب_فاطمه در اینستاگرام
دیدگاهتان را بنویسید