Quentin Dupieux
کوئنتین دوپیه یا Mr. Oizo مستر اوزو، کارگردان، آهنگساز، دیجی، و تهیهکنندهی است. او ۷ فیلم بلند ساخته است که من ۴ تایش را دیدهام:
۱- Rubber (2010)
۲- Wrong (2012)
۳- Wrong cops (2013)
۴- Reality (2014)
تعریف کردن روایت در فیلمهای دوپیه بسیار مشکل است. زیرا روایت کلاسیک وجود ندارد. در بیشتر فیلمها منطق کلاسیک نیز وجود ندارد. فضای خواب، فضای فیلم و فضای واقعیت درهم آمیخته میشود و مرز بینشان نامشخص است.
فیلم اول داستان یک تایر ماشین است که بلند میشود و به راه میافتد. در حین راه متوجه قابلیتهای مختلف خود میشود. برای ارضای خواستههایش دست به قتل میزند و… تمام این ماجرا فیلمی است که توسط عدهای مخاطب درحال دیده شدن است. بین عوامل فیلم، تایر و مخاطبان تعاملاتی صورت میگیرد که شکلدهندهی فیلم است.
در فیلم دوم مردی از خواب بلند میشود و میبیند که سگش نیست. در کل فیلم، مرد به دنبال سگ میگردد. شخصیتهایی که با او برخورد میکنند هیچ کدام رفتارهای منطقی از خود بروز نمیدهند. چه کسانی که در مسیر یافتن سگ با او همراه هستند، چه باغبانش، چه همسایه، چه معشوقه و… درواقع هیچ چیز سر جای خودش نیست. فیلم ملغمهای از یک درهمریختگی نظمیافته و پذیرفته شده و اتفاقات عجیب است. در این فیلم نیز مخاطب مطمئن نیست که بعضی از وقایعی که دیده است خواب یکی از شخصیتهاست یا واقعیتی است که دست کمی از منطق خوابها ندارد.
در فیلم سوم همانجور که از اسمش پیداست، ماجرا مربوط به یکسری پلیس عوضی است. پلیسهایی که هیچ کدام کار درست را انجام نمیدهند. درگیر فساد اخلاقی و مالی هستند و همگی بیشتر به مجرم میمانند تا مامور قانون. در این فیلم کمتر مرزهای واقعیت و خیال شکسته می شود. اما میتوان گفت که به همان اندازه اتفاقات عجیب غریب به مخاطب نمایش داده میشود.
در فیلم رئالیتی (اسم شخصیت دختر کوچکی که در فیلم است و نیز به معنی واقعیت) آنقدر زمان غیرخطی است و آنقدر مرز بین خواب و بیداری کمرنگ است و آنقدر شاهد فیلم در فیلم خواهید بود که تعریف کردن روایت را غیرممکن میسازد. شما حتی با دیدن فیلم گیج میشوید و درنهایت یک مخاطب نامطمئن خواهید بود. تکهای از ماجرا از این قرار است که مردی (ایکس) برای ساختن فیلمش به دفتر تهیه کننده مراجعه میکند و قرار میشود پس از پیدا کردن «ناله» مناسب برای فیلم آن را بسازند. تهیه کننده در حال دیدن فیلمی از یک کارگردان دیگر است. چیزی که او میبیند فیلمی است که ما میبینیم با شخصیت محوری یک دختربچه به اسم رئالیتی. رئالیتی یک نوار ویدئویی از سطل آشغال پیدا میکند که درواقع فیلمی است که مرد ایکس را درحال مراجعه به دفتر تهیه کننده نشان میدهد. گیجکننده است، نه؟ از این قضایا به مراتب بیشتر خواهید دید در این فیلم.
اما نکتهی مهم برای من این است که فیلم، با عجیب و غریب بودن، منطق روایی نداشتن، زمان غیرخطی، هجو و طنز سیاهی که دارد و داستانهای بسیار ساده، جذاب و پرکشش است. تو را به چالش میکشد و به تو فرصت میدهد که در ایدههایش غرق بشوی.
من به فیلم یک و سه، نمرهی ۴ از ۵ و به فیلم دو و چهار، نمرهی ۵ از ۵ را می دهم و پیشنهاد میکنم هر چهار فیلم را ببینید. خودم هم سعی میکنم بقیهی فیلمهای این کارگردان مهجور ماندهی پستمدرن را پیدا کنم و ببینم. (درضمن با تشکر از فرشاد صحرایی عزیز برای معرفی این کارگردان)
فاطمه اختصاری
@fateme_ekhtesari
دیدگاهتان را بنویسید