غرغروترین آدمی که دیده ام چارلز بوکوفسکی است.کتاب «عامه پسند»ش را خواندم. به یک نفس. نه اینکه شاهکار باشد. اما کتاب راحتخوانی است. میخوانی و میخوانی و یکهو میبینی صفحههای آخرش هستی. کتاب من، چاپ هجدهم، از نشر چشمه و با ترجمهی پیمان خاکسار است. ترجمهی خوب و روانی است. به نظر میرسد قسمتهایی که سانسور میشده را هم خوب درآورده. در مقدمه هم توضیح داده که نام اصلی کتاب پالپ است و پالپ به مجلات بیارزشی گفته می شود که معمولا روی کاغذ کاهی چاپ میشوند. همچنین به معنای بازاری یا مبتذل هم هست. «عامه پسند» آخرین کتابی است که در زمان حیات بوکوفسکی چاپ شده است. و فکر میکنم رمانترین کتابش. به گفتهی عدهای هم این کتاب، بهترین کتابش است. او کتاب را به «بد نوشتن» تقدیم کرده است. من فکر میکنم این تقدیمنامچه و نیز اسم کتاب، همگی به خوبی فضای کتاب را معرفی میکنند.
راوی کتاب، کارآگاهی خصوصی در امریکاست. او باید دربارهی «سلین» نویسندهی فرانسوی، گنجشک قرمز، یک زن فضایی و یک ماجرای خیانت تحقیق کند. او مدام مینوشد و غر میزند و سر اسبها شرطبندی میکند و با آدمهای عجیب و نامتعارفی که سراغش میآیند سر و کله میزند و اعصابش خرد میشود. خرده روایتهای کتاب، گاهی علمی تخیلی و گاهی سوررئال هستند، اما آنقدر طبیعی روایت میشوند که مخاطب تصمیم میگیرد برخوردی نرمال با آنها داشته باشد و بدون هیچ چانهای میپذیردشان.
بوکوفسکی، شاعر و نویسندهای امریکایی است که فکر میکنم چند سالی است بیشتر مورد توجه ایرانیها قرار گرفته. نمیدانم چرا. شاید ولنگ و وازی و بیقاعده بودن نوشتههایش مناسب فضای حال حاضر ایران است. و البته که اینترنت هم در معرفی بیشترش بیتاثیر نیست. جملههای قصار یا بهتر بگویم غرغرهایش، زبان حال اکثر ایرانیهاست. اما پیشنهاد من برای خواندن این نویسنده این است که سعی کنید ترجمههای خوب از او بخوانید. من این کتاب را پیشنهاد میکنم.
فاطمه اختصاری
دیدگاهتان را بنویسید