خداحفظتان کند آقای رزواتر یا سپردن گوشت دست گربه

,

کتاب «خداحفظتان کند آقای رزواتر یا سپردن گوشت دست گربه» نوشته ی «کورت ونه گات جونیور»، با ترجمه ی «محمد حسینی مقدم» در سال 1394 توسط نشر نیماژ چاپ شده است.
قبلا این کتاب ها را از کورت ونه گات خوانده ام:

سلاخ‌خانهٔ شماره ی پنج، شب مادر، گهواره ی گربه، صبحانه ی قهرمانان، اسلپ استیک، محبوس، مجمع‌الجزایر گالاپاگوس، زمان لرزه، مرد بدون وطن، افسونگران تایتان، انفیه‌دان باگومبو (که مجموعه ای از داستان های کوتاه اوست) و خدا حفظتان کند دکتر که وارکیان
تا الان به نظرم سلاخ خانه ی شماره ی پنج بهترین کتابش بوده، مجموعه داستان هایش را زیاد دوست نداشته ام و مرد بدون وطن هم از آن دست کتاب هایی است که باید امریکایی باشی تا شاید خوشت بیاید، چون خیلی ارجاع بیرون متنی امریکایی دارد.

کتاب خداحفظتان کند آقای رزواتر را به نسبت سلاخ خانه شماره 5 و گهواره گربه، خیلی دوست نداشتم. با اینکه خیلی هم کورت ونه گاتی بود و ترجمه ی خوبی هم داشت. به نظرم اولا که روایت داستانی اش قوی نبود و خیلی جاها اصلا کشش داستانی نداشت.
روایت درباره ی مردی بود به اسم الیوت از یک خانواده ی پولدار امریکایی که به سرش زده و به جای پول روی پول آوردن مشغول کمک های احمدی نژادی طور به مردم یک شهر کوچک می شود. گره داستانی هم درباره ی وکیلی است که می خواهد ثابت کند این مرد الکلی، سلامت روانی ندارد و پسرعموهای وی را وارث این ثروت هنگفت خانوادگی کند و از این طریق پولی به جیب بزند.

البته که اگر ونه گات را بشناسیم نباید انتظار یک روایت داستانی یکپارچه و چفت و بست دار ازش داشته باشیم. مثلا در صبحانه ی قهرمانان هم تقریبا همین وضع است. بعلاوه ی اینکه در صبحانه ی قهرمانان یک صد هزار شخصیت توی کتاب حضور دارند و به همه هم به اندازه ی هم پرداخته شده است.

نوع نگارش، جمله بندی ها، فصل بندی ها همه کورت ونه گاتی! بود. با این تفاوت که هجو ها و اشاره های زیرپوستی و استعاره هایی که همیشه در کارهای کورت ونه گات می دیدیم آمده بودند یک لایه روتر و شاهد این بودیم که رفتارها و اتفاقات خیلی نمادین است و نویسنده مستقیم دارد حرف های توی دل مانده اش درباره ی پول، نظام طبقاتی، امپریالیسم کثیف جهانی و امریکای جهان خوار! را رو به مخاطب می زند. حالا چه از زبان شخصیت اول داستان، الیوت، چه از زبان وکیل، چه از زبان شخصیت همیشگی داستان های ونه گات یعنی کلیگور تراوت نویسنده ی داستان های علمی تخیلی.

البته این را باید درنظر گرفت که او این کتاب را سال 1965 نوشته است و چهار سال بعد کتاب سلاخ خانه ی شماره ی پنج را می نویسد. و خب شاید طبیعی باشد که از خیلی از قسمت های این کتاب در سلاخ خانه ی شماره ی پنج وام گرفته و ایده های این کتاب را به صورت خیلی هوشمندانه تری در کتاب سلاخ خانه آورده است. مثل پایان بندی «جیک جیک جیک».

اما با همه ی اینها من ِ مخاطبی که با خواندن کتاب های بالا، انتظارم از کورت ونه گات بالا رفته است و اگر بخواهم کتابی از او را برای خواندن معرفی کنم «خدا حفظتان کند آقای رزواتر» بعد از شماره ی پنج و شش قرار خواهد گرفت.

پ.ن1: – «اگر قرار بود اینجا صحنه ی تئاتر باشد و توی نمایشنامه هم نوشته بود که تو باید موقعی که پرده می رود بالا، تنها روی صحنه باشی، پرده که می رفت بالا، تماشاچی ها انگار که صندلی شان میخ و سوزن داشته باشد، همه شان پا می شدند که ببینند این کدام احمقی ست که می تواند توی چنین وضعی زندگی کند.»
: «اگر آن آدم احمق برود پیش تماشاچی ها و برایشان توضیح بدهد که چرا توی چنین وضعی زندگی می کند چی؟»
– «فرقی نمی کند باز هم یک احمق است.»

پ.ن2: وانمود کن که خوب هستی، این طوری حتی خود خدا را هم می توانی گول بزنی

پ.ن3: هر دو پی نوشت جمله هایی از کتاب خداحفظتان کند آقای رزواتر می باشند.

فاطمه اختصاری

#ستون_معرفی_فیلم_و_کتاب_فاطمه


Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *