گپی با فاطمه اختصاری پیرامون شعر پست مدرن

مهر ۱۳۹۱

کیوان عابدی

کسانی که به سبک های نوین شعری گرایش دارند نام فاطمه ی اختصاری را شنیده اند. دختری جسور  و البته  این اواخر کمی پرحاشیه در حیطه ی ادبیات. او متولد سال 1365  شهرستان کاشمر است. کتاب او « یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی‌ها » -که در سال ۱۳۸۹ از نمایشگاه کتاب جمع‌آوری شد – در سومین دورهٔ جایزهٔ کتاب سال زنان «جایزهٔ خورشید» توانست به مرحلهٔ نهایی راه پیدا کند. داوری جشنوارهٔ غزل پست مدرن در سال ۱۳۸۶ و سردبیری نشریهٔ تخصصی غزل پست مدرن «همین فردا بود» در سال‌های1385-1388 ، و انتخاب آثار مجموعهٔ «گریه روی شانه تخم مرغ»  از دیگر فعالیت‌های ادبی اوست

 به هر حالت سبک شعری او طرفداران و مخالفان زیادی دارد. در این مجال سعی کرده ام تا گوشه ای از دغدغه هایش را به اشتراک بنشینیم.

  • لطفا تعریفی از شخص ِخود و شعرتان در جامعه ی ادبیات ِامروز ارائه کنید.فکر میکنید تفکر  ِشما و نوع واژگانی که برای نشان دادن ِاین تفکر به کار میگیرید٬چه جایگاهی در ادبیات  ِامروز ِما دارد؟

به نظرم ادبیات امروز متعلق به سپیدسرایان و موزون سرایان پیشرو است که من هم بخش کوچکی از آن بدنه هستم. به نظرم شاعران کلاسیک سرایی که شعرشان محتوا نداشته و در بند لب و خال معشوق و زیر کمر هستند و شاعران مدّاح و … شاید در بین عام به موفقیتی کوتاه مدت دست پیدا کنند یا در جشنوارههای دولتی سکه ای ببرند اما جایگاهی در ادبیات واقعی ندارند. مطمئنا شعری موفق خواهد بود که دغدغه های اجتماعی، فلسفی، روان شناختی و … داشته باشد که من بی هیچ ارزشگذاری شعرم را از این جنس میدانم.

در مورد دایره ی واژگان ی هم فکر میکنم مشکل در داستان نویسی و شاعران سپیدسرا حل شده است و تنها تابو ی خط قرمزها و کلمات شاعرانه در بین کلاسیک سرایان به چشم میخورد. این موضوع برای من خیلی جالب است که اتفاقا ما در ادبیات کلاسیک هم خط قرمزهای زیادی نداشته ایم اما منتقدین فسیل ! با  »خر« در شعر سعدی مشکل ندارند و در شعر من مشکل دارند ! و در یک گام جلوتر با  »فاحشه « در قرآن مشکل ندارند و در شعر من دارند … بگذریم از شاعرانی همچون« مولوی » که برای بیان مقصودشان به هیچ خط قرمز ساختگی تن نداده اند. به قول فروغ )نقل به مضمون میکنم  ( وقتی دم توالت عمومی بوی ادرار می آید این خیانت و دروغگویی است که اسم عطرها را جلوی مبچینم و در شعرم به کار ببرم.

من اصراری برای به کارگیری هیچ کلمه و مضمونی در شعرم ندارم. اما اعتقاد دارم باید شعر از جنس زندگی و با زبان و دنیای مردم در آمیخته باشد .  من- شعر بی نقاب – میخواهم که واگویه ی دردهای مردم سرزمینم باشد و گر نه مثل بعضی از دوستان شعر گفتن هم آسانتر است هم مجوز میگیرد هم خیلی دردسرها را ندارد . اما من به این مردم و قبل از آن،به شعر تعهد دارم…

  • شما برای توده ی مردم شعر میگویید؟یا برای طیف ِمحدود و خاصی؟لطفا توضیح دهید

برای هیچ کدام! من از جنس ادبیات و آنچه شعر است حرف می زنم… مشخصا ادبیات هم مثل هر هنر و علمی، دریافتش مقدماتی دارد که هرچه بیشتر شود لذت و ارتباط با اثر بیشتر خواهد بود. ممکن است توده ی مردم چیزهایی در سطح شعر من بیابند و از آن لذت ببرند اما مطمئنا کسی که مخاطب ادبیات باشد و درگیر آن، لایه های معنایی را در شعر من کشف خواهد کرد که لذت بیشتری را نصیب او خواهد کرد. این موضوع فقط مختص به من نیست و درباره ی شعر در تمام دوران ها مصداق دارد.

درهر صورت اگر نگاه کل نگر داشته باشیم شعر من نه عام پسند و ژورنالیستی است نه دشوار و دیریاب… چیزی در وسط این هاست و سعی می کند برای هر مخاطبی لایه ای معنایی فراخورش ارائه دهد.

  • سبک شعری شما سبکیست که با عنوان “غزل پست مدرن”شناخته میشود.دکتر موسوی در جایی گفته اند که این نوع غزل اختراع ِ  ما نیست.بلکه کشف ماست.و در آن مجال نمونه آوردند از اشعار بزرگان شعر .مثل حافظ٬مولوی …نظر شما در این باره چیست؟فکر میکنید این نوع نوشتار ریشه در پشتوانه ی فکری و تاریخی ادبیات ما دارد؟یا زاییده ی اتفاقات و تغییرات در زندگی انسان ِنوین است؟

این سبک زاییده ی نوعی تفکر است که مطمئنا به صورت انگشت شمار و جرقه وار در ادبیات کلاسیک یافت میشود. مطمئنا بسیاری از تکنیکها و حتی اندیشه های غزل پست مدرن در ادبیات کلاسیک قابل رد یابی و ریشه یابی است. اما مطمئنا کثرت این تکنیکها  و  همه  گیر  ی این اند یشه به صورت یک ه بتوان آنرا یک سبک یا جریان ادبی نامید از اواسط دهه ی هفتاد آغاز شده است . مطمئنا چه مسائل بیرونی نظیر تجربه ی مدرنیزاسیون وارداتی پس از جنگ، چه تجربه های شاعران زبانگرایی نظیر دکتر براهنی در اواخر دهه ی شصت و همچنین بهبود وضعیت ترجمه ی آثار فلسفی و رشد ژورنالیسم و دنیاهای مجازی و اینترنت باعث شکوفایی بخشهای تازهای از هنر در ایران شده اند که «غزل پست مدرن» تنها یکی از آنهاست.

  • خرده ای که اغلب به شعر ِشما میگیرند٬جنبه ی اروتیک آن است.آن هم به صورت تصویر سازی و روایی.بسیاری از بزرگان و پیشکسوتان این عرصه در دنیا به “آسمانی بودن شعر “تاکید دارند.نظر شما در این باره چیست؟ آیا فکر نمیکنید درک ِآن دسته از مفاهیم برای مخاطبان شعر آشنای ایرانی کمی سطحی نگرانه است؟آیا فکر نمیکنید گرایشی که مخاطب ِشعر امروز به این نوع تصاویر و مضامین دارد٬به خاطر ضعف ها٬خلاء ها و نداشته هاییست که در بطن جامعه ممکن است وجود داشته باشد؟و به همین دلیل اگر روزی مخاطبانتان این  این خلا ء ها را نداشتند٬شعر شما دیگر برایشان جذاب نخواهد بود؟چه اندیشه ای برای این که شعرتان تاریخ مصرف نداشته باشد دارید؟و با توجه به این مبحث آیا فکر میکنید شعر شما برای بلند مدت هم جذابیت خود را خواهد داشت؟

به نظرم اصلا شعر من در معنای واقعی کلمه اروتیک نیست. اگرمثلا کار «ژرژباتای» یا «مارکیدوساد» رااروتیک بنامیم شعر من اصلا اروتیک نیست. البتهچون شعر من وانمود زندگی امروز و انسان های واقعی است ممکن است گاهی به مسائل اروتیک و جنسی هم اشاره ای بکند یا تصویری بدهد. اما همانگونه که ما یک فیلم اجتماعی را به خاطر داشتن چند دقیقه از صحنه ی جنسی قهرمان با همسرش اروتیک نمی نامیم اروتیک نامیدن اشعار من هم خنده دار است. تنهامی شود گفت شعر من گاهی دارای تصاویر اروتیکی است. همینو بس!

درمورد آن صحنه ها هم مطمئنا هدف من یا بیان مشکلات و واقعیت های اجتماع است و مباحث جامعه شناختی یا ریشه یابی روان شخصیت ها و بیان مسائل روان شناختی. حالااگر مخاطبی سطحی پیدا شود و از شعر من و مثلا فیلم «برتولوچی» برایتحریک استفاده کند مطمئنا مشکل ما نیست و مشکل اوست. باتیغ جراحی می توان سر کسی را هم برید اما مشکل از تیغ نیست. البته معمولا کسی که سراغ غزل پست مدرن می رود مخاطب جدی هنر است و من خودم کمتر آدم هایی را دیده ام که فقط آن سطح از شعر را گرفته باشند.

البته به نظر من بخش های زیادی از ادبیات کلاسیک و مخصوصا نئوکلاسیک اروتیک است آنهم از نوع بسیار سطحی اش. درآن بخش هایی که حتی به زیبایی به توصیف بدن و رفتار معشوق می پردازد واقعا عاری از هرگونه تفکر و اندیشه است و من ِ مخاطب احساس می کنم هدف شاعر تنها استفاده از تحریک مخاطب برای جذبش به شعر است. چیزیکه در غزل پست مدرن سعی شده است از آن دوری شود. هرچندما غزل های پست مدرن بد هم داریم که در سطح مانده اند و تفاوت چندانی با آن غزل های کلاسیک ندارند.

  • جایگاه زنان را در شعر امروز چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا در مجموع آنان را در شعر امروز موفقتر از گذشته ی دور و نزدیک میدانید؟ ارزیابی تان از منزلت امروز آنان در ادبیات چیست؟

مطمئناجایگاه زن چه به عنوان خالق اثر و چه به عنوان صدایی رسا در شعر بسیار تغییر کرده است. ماچه در بخش شعر سپید و چه در غزل پست مدرن از ابتدای دهه ی هفتاد شاهد چندین چهره ی موفق در سطح کشوری بوده ایم که در بسیاری از جاها حتی از آقایان تاثیر گذارتر بوده اند. البته بهبود وضعیت اجتماعی زنان و تغییر جامعه هم در این موفقیت سهیم بوده است. ازآن طرف در شعرها نیز زن ها از شخصیت منفعلی که حتی بهانه ای برای توصیف بوده اند به یک عنصر فعال خاکستری (ازخوب تا بد) تغییرشکل داده اند و ما شاهد کنش ها، لحن ها و در کل جهان زنانه به موازات شخصیت های مرد آثار هستیم.

البته هنوز هم زنان بسیاری متاسفانه با درگیری های عاطفی یا ازدواج یا… ازصحنه ی ادبیات جدی محو می شوند. هنوزهم جوّ مسموم انجمن ها و حتی محیط های مجازی زن ها را به سمت انزوا می برد. هنوز هم یک زن برای فعالیت ادبی مخصوصا در شهرستان های کوچک با مشکلات عدیده ای روبروست. اما باید یادمان باشد که اگر کسی واقعا عاشق ادبیات باشد هیچ کدام از اینها او را از هنرش دور نخواهد کرد. همانگونه که فروغ و پروین و سیمین و… را دور نکرد.

  • عده ای میگویندکه شما از پیروان سید مهدی موسوی هستید. نظر شما در اینباره چیست؟ آیا این موضوع را ضعفی برای کار خود نمیدانید؟

من برای دکتر موسوی احترام بسیاری قائل هستم و ایشان را از شاعران بزرگ و تاثیرگذار معاصر می دانم. اماخودم را به هیچ عنوان پیرو ایشان نمی دانم. بله! بالاخره غزل امروز و شعر پست مدرن باعث اشتراکاتی می شود. من و هم نسلانم حتی در بسیاری علاقه ها و تجربه ها ممکن است با دکتر موسوی مشترک باشیم و لحظات مشابهی را در شعرمان رقم بزنیم اما نگاه من به آن اتفاقات و جهان بینی من در بسیاری جاها با ایشان متفاوت است. همانگونه که در مباحث تئوریک هم گاهی بینمان اختلافاتی بروز پیدا می کند.

البته نمی شود انکار کرد که من و شاعران غزلسرا گاهی ناخودآگاه تحت تاثیر ایشان و بسیاری بزرگان دیگر قرار گرفته ایم اما مگر حافظ هم تحت تاثیر خواجو و سعدی و مسعود سعد سلمان و حتی نظامی نبود؟ البته این تاثیرپذیری مثلا در شعر من در اواسط دهه ی هشتاد بیشتر بوده است اما فکر می کنم هرچه گذشته است چه از لحاظ  اندیشگانی و چه از لحاظ تکنیکی فاصله ی ما از هم بیشتر شده است. البته نمی توانم انکار کنم که شعر و اندیشه های ایشان تاثیر زیادی روی من و شاعران همنسلم گذاشته است.

ادبیات ٬مادر ِهمه ی ماست. هر کسی به نحوی سعی در اعتلای آن دارد .هر چند میدانم رادیکالیسم در برخی زمینه ها وجود  دارد.

  • از برنامه هایتان پیرامون کمک به شعرای مستعد و جوان و جویای نام بگویید.آیا طرح و برنامه ی خاصی دارید؟

من خودم وبلاگی تحت عنوان کارگاه مجازی تاسیس کرده ام و سعی میکنم به هم نسلان و نسل بعد از خودم تا جایی که مقدور است کمک کنم . کارگاهی هم در تهران برای آموزش عروض و قافیه تاسیس کرده بودم که متاسفانه تعطیل شد.  همچنین مدتی سردبیر مجله ی” همین فردا بودم”  بودم که سعی داشت صدایی برای نوجوانان و جوانان غزل پست مدرن در سراسر ایران باشد که متاسفانه آن هم بسته شد . اما هنوز سعی میکنم در محیط هایی مثل فیس بوک و وبلاگ در کنار دوستان جوانتر باشم و اگر کمکی از من ساخته است از آنها دریغ نکنم . حتی برای چند کتاب شعر که دوستان با استعداد اما گمنام قصد چاپ آنرا داشتند مقدمه ای نوشتم شاید کمک اندکی باشد برای رسیدن این اشعار خوب به مخاطب.

در کل برنامه زیاد هست اما اجرای آنها نیاز به حمایت-  یا لااقل عدم کارشکنی- دارد تا بتوان به بخشی از آنها جامه ی عمل پوشاند . مثلا در سال 1386 من خودم به برگزاری اولین جشنواره ی غزل پست مدرن کمک کردم و یکی از داوران کتاب آن بودم اما در سالهای بعد اجازه ندادند این مراسم برگزارشود و بلندگوی دهها نوجوان و جوان شهرستانی که با همین مراسم خود را به ادبیات حرفهای معرفی کرده بودند از میان رفت . البته ما هنوز تلاش میکنیم و میدانیم باید راههای تازه را جستجو کرد.

  • سپاس بیکران از شما به خاطر وقتی که برای این مصاحبه گذاشتید. با آرزوی موفقیت برای شما

من هم از شما ممنونم برای این مصاحبه ی خوب و ایجاد پلی بین من و مخاطبانم…

منتشر شده در وبسایت شعرانه:

http://www.sherane.com/index.php/2012-03-06-20-27-20/976-2012-09-23-14-08-00.html

 


Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *