هدفم اين نسيت كه مخاطب نا اميد شود

گفتگو با فاطمه اختصاري شاعر جوان مشهدي

منتشر شده در روزنامه شهرآرا – ۱۳۸۹/۵/۲۸

 

فاطمه اختصاری متولد 1365 کاشمر و ساکن مشهد را بیشتر به عنوان شاعری مشهدی می‌شناسند. شعر را با اشعار موزون از نوجوانی شروع کرد اما حضور جدی‌اش در این عرصه به پنج یا شش سال گذشته برمی‌گردد. این حضور جدی باعث شد تا اختصاری با غزل به عنوان برگزیده جشنواره‌های «هم‌صدا»، «آفتاب مهربانی»، «گریز آهوانه»(مشهد)، «رضوی مشهد»،‌«مهرگان»(دو دوره) و «زاگرس» به جامعه شعری معرفی شود. چندی قبل کتاب این شاعر به نام «یک بحث فمنیستی قبل از پختن سیب‌زمینی‌ها» توسط انتشارات سخن‌گستر مشهد به چاپ رسید. همین امر بهانه‌ای بود تا با او که هم‌اکنون مشغول تحصیل در دوره کارشناسی ارشد مامایی و مدیرمسئول فصل‌نامه شعری «همین فردا بود» است، گفتگویی ترتیب بدهیم و در خلال آن از نگاه شاعرانه‌اش بپرسیم:

 

 

  • همه می‌دانیم که شعر تعریف جامعی ندارد ‌ با این حساب برداشت شخصی شما از مقوله شعر چیست؟
    شعر را می‌شود –همان‌طور که شما هم اشاره داشتید- از منظرهای متفاوتی نگاه کرد، برخی زبانی، برخی ساختاری، برخی مفهومی و… به آن نگاه می‌کنند.
    اگر بخواهم از لحاظ محتوایی تعریفی شخصی از شعر ارائه بدهم، می‌گویم «شعر زندگی است» و بگویم که نمی‌توانم تعریفی دقیقی از آن بدهم چون نمی‌توانم تعریف دقیقی از زندگی بدهم. همین.
  • تعریفتان مولفه خاصی ندارد که بشود آن را به عنوان شاخصه شعر شما به حساب آورد؟
    از لحاظ زبانی اگر بررسی شود شاید به مواردی برسیم اما از لحاظ مفهومی به نظرم هیچ حد و مرزی برای شعر وجود ندارد، همان‌طور که برای زندگی حد و مرزی وجود ندارد، برای دیدن و درک ما حد و مرزی نیست. تمام این‌ها در شعر وجود دارد و وقتی می‌گوییم زندگی است، دقیقا همان بی‌مرز بودن محتوایی زندگی را دارد. در چنین بی‌مرزی‌ای نمی‌توان روی نماد خاصی به عنوان شاخصه تاکید کرد.
  • در چنین تعریفی شعر کارکرد هم پیدا می‌کند؟به‌طور مثال کارکرد اجتماعی، یعنی در عین حال مخاطب داشتن در جاهایی از زندگی مخاطب همراه و کمک‌کننده باشد؟
    شعر از تمام جنبه‌های فلسفی،‌ اجتماعی، احساسی و… گوشه‌هایی با خود همراه دارد، در شعر می‌توان تمام این‌ها را جمع کرد اما از طرفی هیچ لزومی به حضور تمام آن‌ها نیست.
    این جنبه‌های متفاوت، مخاطب‌‌های متفاوتی دور خود جمع می‌کند. ولی وقتی بار حسی بیشتری داشته باشد به‌طور مسلم مخاطبان گسترده‌تری خواهد داشت یا شعری که زنانه‌تر است زن‌های زیادی مخاطب‌ آن می‌توانند باشند. روی این دو مورد تاکید دارم. یک نفر ممکن است در یک لحظه بخواهد گریه کند، شعر من ممکن است به او برای گریه کردن کمک کند.
  • نوع کارکردی که شما به آن اشاره داشتید، ‌خیلی فردی است، ممکن است چنین کارکردی از حالت فردی فاصله گرفته و حالتی کلی‌تر به‌خود بگیرد؟ به عبارتی احساس مشترکی پدید بیاورد، مشترک میان یک جمع، نه میان شاعر و یک مخاطب؟
    در حقیقت اعتقاد چندانی به کارکرد شعر ندارم و برای کارکرد داشتن هم شعر نمی‌گویم. شاید اگر بخواهم موضوع خاصی انتخاب کنم به آن فکر ‌کنم مثل جشنواره‌ها که سفارش موضوع دارند و شما به عنوان شاعر براساس همان موضوع شعر می‌گویید. اگر بخواهم برای خودم، موضوعی مشخص کنم و کسی به من سفارش بدهد که شعرم کارکرد خاصی داشته باشد ممکن است به سمت مولفه‌های عمومی‌تر آن کارکرد بروم.
    در حالت کلی یک مخاطب هدف را در نظر نمی‌گیرم تا خیلی سریع مسئله‌ای اجتماعی را به او منتقل کنم. من در شعرم سعی می‌کنم بر فرض اگر شعر زنانه می‌گویم، قسمتی از زندگی زنان را نشان بدهم و قضاوت را به عهده خواننده بگذارم اما به‌طور غیرمستقیم نیز به مخاطب جهت‌دهی می‌کنم و حالا باز ممکن است که کسی که فرضیه من را می‌گیرد خودش آن را اجرا کند ویا ممکن است مطلب تازه‌تری در ذهن خود مخاطب ساخته شود. من نمی‌خواهم یک جهت‌دهی و کارکردگرایی مستقیم را در شعر تجربه کنم.
  • و چه چیزی شما را به ارائه جهت‌دهی در شعرتان ترغیب می‌کند؟
    من یک انسانم و اندیشه‌هایی دارم. نظراتم را خواه یا ناخواه در شعر اعمال می‌کنم. شاعر هم مثل همه در حالت کلی طرفدار برخی چیزهاست، به‌طور مثال من طرفدار یک جریان فکری هستم و ایده‌ای را در شعرم می‌آورم ولی قضاوت را به عهده دیگران می‌گذارم. اگر بپرسند چرا این ایده را در شعرم آورده‌ام، جز اینکه بگویم به خاطر اینکه طرفدار این جریان فکری هستم، پاسخی نخواهم داشت. همیشه کدهایی را به‌صورت شخصی دارم که سعی می‌کنم در شعرم نیز حاضر باشند، اگر کسی آن‌ها را دریافت کرد که چه بهتر و اگر کسی آن‌ها را متوجه نشد می‌تواند حتی نتیجه‌گیری معکوسی داشته باشد.
    من قبلا گفتم «شعر زندگی است» اما دقیق‌ آن، این نیست که شعر زندگیِ شخصِ من است، کلیت زندگی مدنظرم است. ممکن است زندگی عده‌ای آدم باشد که من تا به حال ندیدمشان و در جای دیگر زندگی می‌کنند اما باز هم زندگی است و من درکی را که از این مقوله دارم، به تصویر می‌کشم.
  • چنین نگاهی در آثار کتاب هم مدنظرتان بوده؟
    بیشتر شعرهایم چنین نگاهی دارند یعنی تصاویری از زندگی هستند که من تلاش کرده‌ام به قضاوت منجر نشود و تمام تصمیم‌گیری‌ به عهده خود مخاطب است تا از تصویر و تفکر ارائه شده به دنبال هدف غیرخاصی برود، هدفی که تعیین‌ آن به عهده خود مخاطب باشد. بر فرض در یک شعر ناامیدی را به تصویر می‌کشم اما هدفم این نیست که مخاطب ناامید شود یا به دنبال آن برود.
  • اما گویا در انتخاب نام کتاب به دنبال هدف خاصی بوده‌اید، «یک بحث فمنیستی قبل از پختن سیب‌زمینی‌ها»؟
    اسم کتاب نشان‌دهنده تفکر کلی من در شعرهای آن است، یعنی یک‌سری شعرهای زنانه از زن‌هایی که در این شعرهایند و درگیر زندگی مدرن‌ نیز هستند. این زن‌ها در عین حالی که در زندگی هستند و مجبورند، می‌خواهند از آن فراتر بروند. این تفکر در اکثر شعرها وجود دارد اما به انواع مختلف. در این حالت مخاطب در مواجهه با شعر اگرچه فضا کلی است اما جهت‌گیری شخصی خود را خواهد داشت.
  • صحبت از جهت‌گیری شخصی شد، این جهت‌گیری‌ها در برابر فرم شعرهای این کتاب به دو صورت موافق و مخالف همیشه بوده و هست، فکر نمی‌کنید همین جستجوی نگاه شخصی مخاطب به اثر باعث شده تا گاهی این‌گونه شعرها عمومی نشوند؟
    درست است، این مشکل همیشه هست. روزنامه‌ها و ناشران و گاهی بیشتر مسئولان رغبتی به انتشار این فرم از شعر ندارند. پیش آمده که از خواندن شعر یا انتشار آن جلوگیری شده به خاطر اینکه روی برخی کلمات حساسیت‌هایی پدید آمده است، در حالی که نباید این‌گونه باشد. از طرفی آن دیدگاه شخصی من را که «شعر زندگی است»، همه قبول ندارند، عده‌ای از مخاطبان معتقد به کلمات غیرشعری و کلمات شعری هستند که اگر کلمات غیرشعری در کاری بیاید، به این معنی است که آن شعر به درد نمی‌خورد. نمی‌پذیرند که هیچ کلمه غیرشعری وجود ندارد و همه چیز شعر است.
    ناآشنایی با این موارد، ماجرا را در بعضی اوقات خنده‌دار می‌کند. در یک شهر با شعرتان یک‌طور برخورد می‌شود و در شهر دیگر ‌طوری دیگر و بعضی قسمت‌هایش پذیرفته نمی‌شود. به هر حال سلیقه است و کاری هم نمی‌شود کرد.
  • صحبتمان را با فعالیت‌های حال حاضرتان به پایان ببریم.
    بعد از چاپ کتاب «همچنان و همچنان شعر می‌گویم»، امیدوارم بتوانم کتاب دومم را چاپ کنم اما واقعا با این شرایط نمی‌دانم چه تصمیمی باید گرفت. سعی می‌کنیم –به همراه دوستانم- سایت مجله «همین فردا بود» را فعال‌تر کنیم و به نوعی به فعالیت‌ مطبوعاتی خودمان ادامه بدهیم.
Dikt av Fatemeh Ekhtesari

Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *