چه از نظر تاریخی و چه از نظر نوع تفکر، “پست مدرنیسم” را نمیتوان مبحثی بیگانه با “فمینیسم” به شمار آورد. به تابعیت از آن، “شعر” یا “غزل” نیز اگر به معنای واقعی کلمهاش “پست مدرن” باشد، «نگاهش به مقولهای به نام انسان است نه تفکیک جنسیتی مرد و زن… پس ناخودآگاه به شعری فمینیستی منجر خواهد شد که در فضای چندصدایی آن بی هیچ قضاوتی صداهای خاموش شنیده خواهند شد.» این سخن فاطمه اختصاری است؛ شاعری که با وجود جوان بودن، امروز یکی از نامهای آشنا در ژانر “غزل پست مدرن” به شمار میآید و به جرأت میتوان گفت که زنانهترین آثار را در این ژانر خلق کرده است. “یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینیها” عنوان کتابی از اوست که به عنوان نامزد نهایی سومین دورهی جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) شناخته شده است. به عنوان سومین مهمان پروندهی این ماه شهرگان به سراغ این شاعر رفتهایم تا در عین پرداختن به بحثهای مربوط به پروندهمان، با معرفی نگاه فمینیستی او در غزلهای پست مدرناش به نوعی همزمانی این شمارهی پرونده با روز جهانی زن را نیز جشن گرفته باشیم: «شعر من نمیخواهد به زور آشپرخانه و بیان نیازهای جنسی، زنانه شود. شعر من زنانه است چون از اندیشه و نگاه زنانه منشاء میگیرد و میخواهد این اندیشه را بی هیچ خودسانسوری بیان کند. اندیشهای که زنانگیاش نه در ابزار و ذکر اسم زن که در نوع بیان، زبان و تفکر شکل میگیرد.»
شما متولد 1365 هستید، یعنی الان بیست و پنج سالهاید. از چه زمانی به سرودن در قالب غزل پست مدرن روی آوردید؟ چگونه شد که به جای قالب آزاد، این قالب را که به هر حال قید و بندهای خاص شعر قدمایی را به شاعر تحمیل میکند، برای سرودن شعرهایتان برگزیدید؟
واقعا نمیتوانم سال و روزی را برای آغاز شعر گفتنم بیان کنم. مثل خیلیها از بچگی چیزهایی مینوشتم و نمیدانم از چه زمانی به مرحلهای رسیدم که بتوان آن نوشتهها را شعر نامید. اما در مورد آشناییام با «غزل پست مدرن» فکر میکنم حدود شهریور سال 1383 بود که با دکتر مهدی موسوی و کارگاههای ادبیشان آشنا شدم و جذابیتهای غزل پست مدرن مرا هم به آنسو کشید. البته هنوز هم همپای این قالب، به قالبهای بی وزن و شعر آزاد نیز میپردازم.
به نظرم هر قالبی تقیّدهای خاص خودش را دارد. وقتی که ما سراغ قالبهای بی وزن هم میرویم به مسائلی مثل فرم، موسیقی درونی، ترفندهای زبانی و… فکر میکنیم و سعی میکنیم از آنها دور نشویم. من خودم تعصبی روی وزن و قافیه ندارم و اگر حس کنم در شعری میخواهد دست و پایم را ببندد در قالب آزاد کار میکنم اما نمیشود از جذابیتها، زیباییها و کارکردهای وزن و قافیه چه برای شاعر و مخصوصا در ذهن مخاطب (با توجه به پشتوانهی ادبی ما) چشمپوشی کرد. مطمئنا قالبهای موزون خوبیهایی دارند و محدودیتهایی که باید در هر اثر سنجید که کدام یک به آن یکی میچربد.
مسلماً برای خوانندهی جدی شعر، شعریتِ متن بیش از هر ویژگی دیگر آن اهمیت دارد. با بررسی آثارتان از این منظر، تردیدی باقی نمیماند که سرودههای شما در ژانر غزل پستمدرن، از “شعریت” برخوردار است، اما این سؤال نیز میتواند مطرح باشد که دههها بعد از جنبش شعری نیما، چه نیازی در این رابطه احساس میشد که بیاییم جنبشی را در قالبهای کلاسیک شعری بنیان نهیم؟
اگر بخواهیم کار نیما را در شکستن ارکان عروضی خلاصه کنیم به نظرم کم لطفی به اوست. مطمئن باشید نیما با وزن دشمنی نداشت و به همین خاطر هم کامل آن را رها نکرد. دشمنی نیما (و حتی ما) با تفکر دگماندیشی است که پشت شعر کلاسیک وجود داشت و دارد. اگر نگاه عوض بشود دیگر قالب مهم نیست. همان طور که امروزه بسیاری کارهای بی وزن را میخوانیم که از کارهای ما بسیار کلاسیکتر هستند! البته به نظرم در ایجاد «غزل پست مدرن» هیچ برنامهریزی وجود نداشته است. یک سری شاعر پیشروی دههی هفتادی که قالبهای کلاسیک را بیشتر میپسندیدند، خودآگاه یا ناخودآگاه اندیشهی امروز و تفکراتی را که بیشتر در شعرهای زبانگرای دههی هفتادی شعر آزاد به چشم میخورد وارد کارهایشان کردهاند یا به تلفیقی ناخواسته دست زدهاند. کم کم این اندیشه و تلفیق صیقل خورده و به اینجا رسیده که میبینیم. شاید اگر مانیفست و غرض قبلی در این کار وجود داشت غزل پست مدرن به این پویایی که امروز میبینیم درنمیآمد.
اصولاً به “غزل پستمدرن” به عنوان جنبشی شعری اعتقاد دارید؟ چرا؟
من به شخصه به این موضوع اعتقاد دارم. به جز همهگیری آن در کشور، یکی از مهمترین دلایلم تاثیر و تاثرات آن بر دیگر جنبشهای ادبی چند دههی اخیر است. اینکه یک جریان شعری بتواند به کشورهای فارسی زبان دیگر نظیر افغانستان و تاجیکستان هم وارد شده، تجربه شود و مورد نقد و بررسی قرار گیرد اتفاق کمی نیست. یا از طرفی دیگر همانجور که بچههای غزل پست مدرن تاثیر فراوانی از نظریات و اندیشههای دکتر براهنی و شاگردانش گرفتند با ارائهی نوع معتدلتری از آن اشعار، به نوعی باعث آشتی مخاطب با شعرهای بی وزن پست مدرنی شدند که در عین زیبایی و قدرت، مورد بی مهری مخاطب عام قرار گرفته بود. این تاثیرگذاری بر قالبهای دیگر را به طور اخص میتوان در زمینهی ترانه مشاهده کرد که الان جریانی به نام «ترانهی پست مدرن» ایجاد شده و شامل ترانههایی میشود که از لحاظ اندیشه، دایرهی واژگانی و تکنیک به شعرهای ما بسیار نزدیک هستند. و در انتها نگاهی به شاعران نئوکلاسیک معاصر نشان میدهد که اگرچه هنوز در حال و هوای اندیشگانی خودشان به سر میبرند اما بسیاری از تکنیکهایی که در غزل پست مدرن رواج داشت را وارد شعر خود کردهاند.
تا جایی که اطلاع دارم، شما داوری جشنوارهی غزل پست مدرن و انتخاب آثار مجموعهی “گریه روی شانه تخم مرغ” را در سال 1386 بر عهده داشتهاید. یک فراخوان دیگر را نیز امسال برای گردآوری آثار در مجموعهای از غزل پست مدرن اعلام کرده بودید که فکر میکنم شما و دکتر سید مهدی موسوی انتخاب آثارش را بر عهده دارید. استقبال از فراخوان امسال به نسبت سال 1386 بیشتر بوده است یا کمتر؟ و به نظر شما علت آن چه میتواند باشد؟
استقبال امسال خیلی بیشتر بوده است. به طوری که چند هزار شعر رسیده که انتخاب تنها یک مجموعه از بین آنها غیرممکن است. مهمتر از مساله کمیّت، بالا رفتن کیفیت آثار است. در جشنوارهی سال 1386 گاهی کارهایی به چشم میخورد که غزل پست مدرن خواندن ِ آنها خندهدار بود!
علت این استقبال را در چند مورد میتوان دید:
الف) گسترش اینترنت و مخصوصا شبکههای اجتماعی: با توجه به اینکه اکثر اشعار بچههای پست مدرن در ایران مجوز نمیگیرد اینترنت به مهمترین رسانهی ادبی آنها تبدیل شده است و هر چقدر این رسانه گسترش پیدا کند مطمئنا در گسترش این جریان، تاثیر مستقیم خواهد گذاشت.
ب) چاپ و نشر چندین مجموعهی پست مدرن: در دههی هفتاد و نیمهی اول دههی هشتاد ما تنها شاهد چاپ چند کتاب در این ژانر بودیم و بیشتر آثار به صورت تک اثر در وبلاگها و سایتها منتشر میشد. اما در نیمهی دوم دههی هشتاد چندین کتاب الکترونیکی و کاغذی نشر یافت که باعث گسترش این جریان و استقبال از آن شد.
ج) تجربهی خوب مجموعهی اول: مجموعهی خوبی که در سال 1386 منتشر شد و در اینترنت در حدود چند ماه به بیش از 10 هزار دانلود رسید خیلیها را که همیشه به هر اتفاق تازهای به دیدهی شک مینگرند متقاعد کرد که برای این مجموعهی تازه کار بفرستند. بسیاری از شاعران این جریان که صاحب ادّعا هستند در جشنوارهی اول گمان میکردند که ممکن است کتابی چاپ شود که محوریتش آقای موسوی یا شخص دیگری باشد و تمام نحلهها و جریانهای مختلف غزل پست مدرن را دربرنگیرد. اما با انتشار کتاب «گریه روی شانهی تخم مرغ» فکر میکنم خیلیها با آرامش و خیال راحت، برای این مجموعهی تازه، کار فرستادند.
د) گسترش تصاعدی غزل پست مدرن: مطمئنا با توجه به آنکه از به راه افتادن این جریان بیش از 15 سال نمیگذرد هرچه به سمت جلو میرویم مثل هر جریان دیگر تعداد شاعران و طرفدارانش نیز افزوده میشود. مخصوصا آنکه بیشتر شاعران و مخاطبان این جریان نسل جوان و نوجوانی هستند که تازه در حال بلوغ و قد علم کردن هستند.
هـ) اجرای بعضی از غزلهای پست مدرن: اجرای تعدادی از اشعار غزل پست مدرن توسط خوانندگان مطرحی مثل شاهین نجفی و… توانسته این جریان را از فضای ادبیات و هنر به سمت تودهی مردم ببرد و برای آن مخاطب بیشتری ایجاد کند.
و) مردمی بودن این جریان و تعهد به مسائل اجتماعی: یکی از عوامل گسترش این جریان بی تفاوت نبودن به مسائل پیرامون در اجتماع و مردمی بودن شاعران غزل پست مدرن بود. قبل از اتفاقات این سالها، بسیاری شاعران غزل پست مدرن را آدمهایی میدانستند که غرق در فلسفه و زبانشناسی و روانشناسی و… هستند و شعرهایشان وانمود دردهای مردم نیست اما حالا نظرها تغییر کرده است.
شما و دکتر موسوی به عنوان دو نام آشنا در غزل پست مدرن، آثاری را نیز در ژانر ترانه خلق کردهاید که تا جایی که اطلاع دارم، خوانندگان پرطرفداری چون شاهین نجفی آنها را اجرا کردهاند و با استقبال خوبی روبهرو شده است. آیا در ترانههایتان نیز ویژگیهای زبانی – محتوایی غزلهای پست مدرنتان را رعایت میکنید؟ به نظر خودتان، ترانههایتان نیز مانند شعرهایتان صاحب امضای مشخصیست؟ اصولا کار در ژانر ترانه برای شما چه تفاوتهایی با کار در ژانر غزل پست مدرن داشته است؟
در ابتدا باید یک نکته را ذکر کنم. آثاری که خوانندگانی نظیر شاهین نجفی، یاسین صفاتیان و… از غزل پست مدرن اجرا کردهاند در واقع خود شعرهایی بوده که در مجموعههای ما چاپ شدهاند و برای موسیقی سروده نشده بودند. اما تیزهوشی این هنرمندان آنها را با موسیقی تلفیق کرده است و به آنها جنبهی ترانه داده است. این موضوع در گذشته نیز بی نظیر بوده و شاهد اجرای غزلهایی از منزوی، بهمنی، سایه و حتی اشعاری از شاملو، سهراب و فروغ بودهایم.
اما ما ترانههایی هم داریم که به زبان محاوره و برای موسیقی پاپ یا راک یا… سروده شده. در اینگونه موارد به جز اندیشههای پسامدرن، نوع موسیقی و مخاطب آن و شکل اجرا نیز درنظر گرفته میشود. به همین خاطر شاید کمی امضای شاعر کمرنگ شود. مخصوصا آنکه بعضی از کارها هم روی موسیقی سروده میشود. مطمئنا من وقتی سراغ ترانه میآیم همپای شعر به موسیقی و آواز هم فکر میکنم و برایم ژانری کاملا متفاوت است اما نمیتوان انکار کرد که ردّ پای غزل پست مدرن در همهی تجربههایم دیده میشود.
خوبی کار با خوانندههایی که خودشان شاعر هستند این است که شعر را میفهمند. به همین خاطر رسیدن به درک متقابل با آنها کار سادهای است. اما با بسیاری از خوانندگان وطنی همان جلسهی اول کارمان به دعوا میکشد چون هیچ شناختی از شعر و ادبیات و فلسفه و… ندارند و بدتر از همه، بیش از دغدغهی هنر، دغدغهی فروش و مخاطب را دارند که حداقل من نمیتوانم به آن تن بدهم.
“یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیبزمینیها” را تا چه میزان اثری فمینیستی میدانید و از چه نظر، پست مدرن؟
به نظر من این دو موضوع از هم جدا نیستند. وقتی من از فمینیسم حرف میزنم دقیقا دارم به موج سوم این جریان اشاره میکنم و به مسائلی مثل زبان، ضمیر ناخودآگاه و… میپردازم. مطمئنا الگو قرار دادن مرد و سعی کردن برای تساوی با او در همهی زمینهها نوعی اندیشهی عقب مانده است که به استثمار بیشتر زن میانجامد. در همینجاست که ما با روانشناسان پست مدرنی مثل ژولیا کریستوا و… روبرو هستیم که کلا مقولههایی مثل هویّت جنسی را زیر سوال میبرند و نقد میکنند. مطمئنا اگر شعر پست مدرن باشد نگاهش به مقولهای به نام انسان است نه تفکیک جنسیتی مرد و زن… پس ناخودآگاه به شعری فمینیستی منجر خواهد شد که در فضای چندصدایی آن بی هیچ قضاوتی صداهای خاموش شنیده خواهند شد.
شعر من در ستایش زنان نیست. شعر من نگاهی بی پرواست به زن و مشکلاتش به عنوان یک انسان. شاهدی بی قضاوت که میخواهد تنها تلنگری باشد به خود زن که کمی بالاتر بیاید و نگاهی دیگرگونه به خویشتن داشته باشد. شعر من نمیخواهد به زور آشپرخانه و بیان نیازهای جنسی، زنانه شود. شعر من زنانه است چون از اندیشه و نگاه زنانه منشاء میگیرد و میخواهد این اندیشه را بی هیچ خودسانسوری بیان کند. اندیشهای که زنانگیاش نه در ابزار و ذکر اسم زن که در نوع بیان، زبان و تفکر شکل میگیرد.
دیدگاهتان را بنویسید