گفتگو با شاعران مشهدی درباره وضعیت شعر«پستمدرن» در مشهد
منتشر شده در روزنامه ی شهرآرا- ۱۳۸۸/۹/۱۷
ليلا طالقاني- پستمدرنيزم كه در واقع تكامل مدرنيزم محسوب ميشود، باعث تحولاتي در آن شده است. مدرنيته بر پايه عقلانيت و روشنگري بنيان شده و ميخواهد جهان را به صورت منطقي و عقلاني تشريح كند و با تكيه بر تجربههاي قابل مشاهده فرض ميكند حقيقتي وجود دارد كه بايد كشف و آشكارشود، اما پستمدرنيزم با تمايل به اسطورهگرايي و نمادگرايي، باورو اطمينان انسان را به تجربههاي قابل مشاهده متزلزل ميكند و شيوه عقلاني را براي تحليل واقعيت كافي نميداند؛ میشل فوكو معتقد است توضيحي خاص و پاسخي نهايي براي موضوع «واقعيت» وجود ندارد. البته در ادبیات کهن ما سخنان نغزی آمده تا بيانكننده همان چيزي باشد كه دريدا و فوكو در نيمه دوم قرن بيستم مطرح كردهاند و اين همه مورد توجه قرار گرفته است.
عينالقضات ميگوید: «شعر، آيينهاي است كه هركسي نقد حال خويش را در آن ببيند» و يا حسامالدين چلبي در مورد شعر مولوي چنين ميگويد:«كلام خداوندگار ما به مثابه آيينه است، چه هر كه معنياي ميگويد و صورتي ميبندد، صورت معني خود را ميگويد، آن معني كلام مولانا نيست.»
حال ببینیم در ایران و در یکی از سنتیترین شهرها آن هم در یکی از اصیلترین هنرها اتفاق پستمدرن چگونه رخدادی بوده است؟
در قسمت اول پای صحبت دو تن از شاعران مشهدی نشستیم و نظرات آنها را راجع به جریان شعر پستمدرن مشهد جویا شدیم. در ادامه گفتگوی شهرآرا را با استاد کلاهی اهری و فاطمه اختصاری ميخوانید:
کلاهی اهری در این مورد میگوید: من خودم را از این جمع منها ميکنم چون تاریخ شروع شعرم قبل از این اتفاقات بوده، اما وضعیت شعر پستمدرن جدا از وضعیت کلی شعر نیست. مثل طرح مستقلي است که در كليت بافندگی مياندازند. زمانی وضع ادبیات به بنبست خورده بود و بعضیها فکر ميکردند به نام پستمدرن تغییری ایجاد کنند. این كارها در واقع پستمدرن -به آن معنایی که شنیدهایم- نیست مثالش هم همان اتومبیلی است که تکنولوژیاش آمده و فرهنگش خیر. درست مثل انسانی که دوران عقلانیت و روشنگری را گذرانده از عقل جزمي هم خیری ندیده، صنعت و فنآوری هم نتیجهاش جنگهای ویرانگر بوده و حالا به اینجا رسیده است.
ما هنوز دوره مدرن را تجربه نکردهایم. اين درست که جدیدترین دستاوردها را داریم و نرمافزارهای موجود در ایران شاید در شرکتهای آمریکایی نیست- به علت کپیرایت شدید- اما ما به مدرنیزم به آن مفهومي که در قاموس لغت هست نرسیدهایم. پستمدرني كه ما داريم با مخاطب ارتباط برقرار نميکند. هر چیز را عجیب و غریب ميداند. من که نميدانم چطور چنين چیزی ميتواند باشد!
فاطمه اختصاری، اما سرسخت معتقد به این نوع شعر است و نظراتش را چنین عنوان ميکند: زمانی در غزل امروز نوآوریهایی همزمان در چند شهر از جمله کرج، مشهد و کرمانشاه اتفاق افتاد. در شروع عدهای از جوانان نوگرا به «غزل فرم» یا روایت رو آوردند که البته این نیز پاسخگوی انسان امروز و شعر آن دوره نبود و کمکم دچار ابتذال شد. به موازات آن غزل پستمدرن بهوجود آمد. در واقع غزل پستمدرن تلفیقی از تکنیک، تفکر و فرآیندهایی بود که در شعر آزاد نیز وجود داشت و ميتوان گفت سرايندگان غزل پستمدرن همانقدر از شاعرانی مثل منزوی، بهبهانی، بهمنی و… تاثیر پذیرفتند که از کارهای رضا براهنی و مقاله «چرا من دیگر یک شاعر نیمایی نیستم؟» تاثیر گرفتند. مشهد نیز با توجه به پیشزمینه شعر کلاسیک در آن و فضای قدیمي حاکم بر شعر و البته شاعران نوجوی با استعدادی که داشت، توانست مهد و محور این جریان قرار گیرد.
اختصاری، غزل پستمدرن را جریانی ميداند که در مقابل ابتذال دهه 70 شعرمشهد سر برآورد و اضافه ميکند: بعد از شاعرانی مثل اخوان، عماد خراسانی و… شعر مشهد دچار رکود شد و اکثر جوانان نوجویی هم که در این فضای بسته مشغول فعالیت بودند کمکم به پایتخت کوچ کردند و آنهایی که ماندند یا مجبور بودند در مقابل شعرهای «وصف چشم و لب یار با زبان قرن پنج هجری» کوتاه بیایند و یا در خانههایشان دچار بایکوتی خودخواسته شوند. غزل پستمدرن در مشهد در بستری ایجاد شد که اکثر شاعران آن زمان یا به تکرار مکررات مشغول بودند و سیب و آدم و حوا و چشم و لب یار را از روی هم رونویسی ميکردند و یا به گفتن اشعار مذهبی مشغول بودند که فضای مبتذل و تکراری آن به نوعی دهنکجی و بیحرمتی به ائمهاطهار(عليهمالسلام) بود. در این زمان در شعرکلاسیک، جوانانی غزل پستمدرن را تجربه کردند و در موازات آن هم اتفاقات نو و بکری در شعر آزاد افتاد که غیر از تاثیری که بر روی این نسل جوان و نوجو گذاشت، نسل قبل از خود را نیز مجبور به مطالعه و پیش آمدن با اتفاقاتی کرد که در ادبیات تازه بود و این نسل جوان نسلی طلایی بود که هنوز هم ادامه دارد طوری که اکثر منتقدین وقتي ميخواهند در سطح کشور 20 شاعر جوان را نام ببرند، همیشه پنج شاعر خراسانی از این نسل طلایی در لیست آنها قرار دارد.
حضور افرادی از نسل قبل همانند هادی منوری، عباس ساعی، مجيد نظافت و سیدمهدی موسوی که به هر شکل چه با چاپ اشعار این جوانان در مجلات، چه در فضای مجازی يا در انجمنهای شعری از این نسل حمایت کردند باعث شکوفایی هرچه بیشتر غزل پستمدرن شد، البته هنوز هم در قسمتهای مختلف خراسان شاعرانی هستند که با زبان ناصرخسرو یا نوع امروزيتر آن با تقلید واژه واژه اشعار دکتر قیصر امینپور، به سرودن «مننامه»ها مشغولند و در انجمنهای شهرشان هم ادعا دارند، اما وقتی در سطح کشور یا دنیای مجازی یا مطبوعات، شعر خراسان را بررسی ميکنید باید صراحتا اعلام کنید که دوره این دوستان تمام شده است و مطمئنا اگر نتوانند خود را با نیازها و فضای شعر امروز هماهنگ کنند حتی جایی در ادبیات مشهد نیز نخواهند داشت چه رسد به سطح کشور و رویای جهانی شدن.
یکی از بهترین ویژگیهای غزل پستمدرن مشهد، عدم تقلید شاعران از یکدیگر و داشتن چهرههایی ممتاز است که به موازات هم فعالیت ميکنند؛ اگر چه همه در قالب غزل پستمدرن، اما با صدایی کاملا منحصر به فرد در ادبیات که امروز هر کدام مقلدان و طرفداران زیادی در سراسر کشور دارند. در حالی که اکثر آنها در فضای امروز شعر، نه حاضر به شرکت در جشنوارهها هستند و نه چندان در محافل ادبی حضور مييابند، اما اسم و صدای آنها و شعرشان از بسیاری شاعران پایتختنشین و اساتیدی که تا دیروز در همین خراسان آنها را سرکوب ميکردند، فراتر رفته است.
غزل پستمدرن يا شعر آزاد علت اصلی موفقیت خود را مدیون دو نکته ميداند: توجه به دردهای انسان امروز و تفکری که لازمه شعر و شعوراست و همچنین بهره بردن از تکنیکها و اصول زیباییشناختی ادبیات گذشته و امروز مثل صنایع ادبی، بازیهای زبانی، ایجاد فرم، زبان روان و… برعکس اشعار بعضی از دوستان کلاسیکسرا (البته قصد جسارت به شاعران کلاسیکسرایی که با مطالعه و پیشینه ادبی فعالیت ميکنند را ندارم) که شعرشان به بادکنک و پفکنمکیهایی شبیه است که تنها حجم دارد و از هرگونه محتوا و اثرگذاری خالی است و تنها به درد کودکان نوپای ادبیات ميخورد و باید خاطرنشان کرد آنهایی که در ادبیات این مرز و بوم مویی سپید کردهاند، مطمئنا سره را از ناسره تشخیص خواهند داد و تاریخ غربال به دست پیش ميآید و از آنها جز مشتی خاک چیزی نخواهد ماند.
دیدگاهتان را بنویسید