فاطمه اختصاری- منتشر شده در سال 1388
خیلیها میپرسند که «غزل پستمدرن» چیست؟ و اصلا مگر «غزل» میتواند «پستمدرن» باشد؟ و مگر این یک ترکیب پارادوکسیکال نیست؟
اگر بخواهم جواب این سؤال را خلاصه و مفید عرض کنم باید بگویم که در اینجا دو دیدگاه کاملا متفاوت در بین دو جریان اصلی حاکم بر غزل پستمدرن وجود دارد که بی هیچ قضاوتی هر دو را مطرح میکنم:
دیدگاه 1: «غزل پستمدرن» پستمدرن نیست!! بلکه درواقع بیان یك وضعیت پسامدرن یا تفکر پستمدرن با استفاده از ابزارهای مدرن است یعنی بسیاری از ویژگیهای حاكم بر این نوع شعر (نظیر نظم، چارچوبمداری و یکسانسازی که بر عناصری نظیر وزن، قافیه و قالب حاکم است) از اصول دنیای مدرن میباشند و در اینجا تفكر موجود بهنوعی در تضاد با ابزار و دنیای پیرامون قرار گرفته است. وزن و قافیه با تکرار شدنهای یکسانشان در طول و عرض شعر، دنیای یکسانساز و قاعدهمند مدرن را شبیهسازی میکنند و با ساختاربخشی به اثر، مقدّمات ساختارشکنی که مدّ نظر ماست را ایجاد می کنند زیرا شاعر ابتدا باید یک ساختار را به وجود بیاورد سپس در مقابل آن عصیان کند به قول «دریدا» اصلا ساختارشکنی بدون پذیرش یک ساختار اساسا بی معناست.
این دقیقا وضعیت انسان پست مدرن امروز است كه در جهانی زندگی میكند كه موج صنعتی و مدرنیسم غالب شده و تعارضها و روانپریشی این انسان بر اثر تجربه این دوگانگی (تقابل تفکر و محیط) موضوع اكثر غزل های پست مدرن است. پس در واقع اگر ما به تلفیق آگاهانه ی دو تفكر دست زدهایم كه در مقابل هم قرار گرفته اند (مدرنیسم و پست مدرنیسم) و اگر اکثرا به چارچوب ها تن میدهیم و فقط در موارد معدودی و آنهم بسیار محتاطانه در مقابل قالب (یا همان ساختار پیش فرض) دست به عصیان میزنیم به نوعی قصد بازآفرینی وضعیت شخصیت هایی را داریم كه در جامعه ی پیرامون ما دچار این دوگانگی و تعارض شدهاند. فردیتی كه به طور مثال از طرفی در كارخانهها و ادارهها و پشت چراغ قرمزها تحت فشار دنیای مدرن است و از جانبی دیگر با شخصیت سازی مجازی در اینترنت پنجرهای به سوی حفظ خویش در حضور جمع پیدا كرده است. فردیتی که در نهایت در مقابل مدرنیسم و اراده ی معطوف به جمع! تسلیم می شود و فقط در لحظاتی این عصیان را بروز می دهد. اتفاقا در آن طرف مرز هم پست مدرنیسم را با همین دید می نگرند و مثلا وقتی ساختمان AT & T به عنوان اولین ساختمان با معماری پسامدرن تخریب شده تغییر کاربری می یابد و به یک مرکز مدرن تجاری تبدیل می شود با افتخار اعلام می کنند که این خود یک اتفاق پسامدرن است چون پسامدرنیسم نمی تواند خود به یک نظم و ساخت تبدیل شود و به قولی جزیره های نامنظمی است در دل دنیای مدرن!
دیدگاه 2: خیلی ها همین حضور تفکر پسامدرن در قالب مدرن و نقد مدرنیسم و به چالش کشیدن آن را پست مدرن می دانند و با اشاره به مباحث لوکالیزه شدن فرهنگی تاکید دارند که غزل پست مدرن دقیقا پست مدرن است! و اعتقاد دارند که ساخت شکنی فقط در ساختاری از پیش آماده ممکن است و اتفاقا فقط قوالب کلاسیک می توانند پست مدرن باشند و حتی نمونه هایی از شعرهای موزون و مقفا که جزء ادبیات پسامدرن طبقه بندی می شود را در ادبیات آمریکا و فرانسه یافته اند و مورد تحلیل و بررسی قرار داده اند!!
در این دیدگاه بیشتر این مسأله مطرح می شود که اصلا «متناقض بودن» دو چیز، و نگاه کردن دنیا به شکل تقابل های دودویی از ویژگی های اندیشه ی مدرن می باشد. و همانگونه که در دنیای پسامدرن سرما و گرما، سوبژه و ابژه و… در تقابل با هم قرار نمی گیرند. غزل بودن و پست مدرن بودن هم هیچ تقابلی را ایجاد نمی کنند و می توانند در کنار هم به هم زیستی مسالمت آمیز دست بزنند؛ پس اصلا هرگونه بحث و توجیه پیرامون این قضیه خنده دار است. مخصوصا اینکه بخواهیم برای پست مدرنیسم که دهن کجی به عقل گرایی و منطق مدرن است دلیل و برهان منطقی بیابیم. این دسته استدلال می کنند که غزل می تواند پست مدرن باشد چون وجود دارد!!
درهرصورت هر دو دیدگاه محترم است. مطمئنا همانجور که پست مدرنیسم یک سری خرده روایت های موازی و حتی متناقض است غزل پست مدرن هم از هرگونه قطعیت طفره می رود. نه مانیفستی دارد نه هر چیز دیگری که بخواهد آن را قانون مدار کند. شباهت، تنها در تفکری است که در پشت شعر قرار دارد و در غزل پستمدرن هر کسی به شکلی بروز مییابد.
دیدگاهتان را بنویسید