خوانشی فمینیستی بر اشعار” فاطمه اختصاری”

,

(تاملی بر مجموعه ی منتخبی از شعرهای شاد به همراه چند عکس یادگاری)

نویسنده: مریم کوچکی شلمانی

 

امروزه ما در عصری زندگی می کنیم که زنان نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می دهند،که بخش بزرگی از آن زنان تحصیل کرده،متفکر وکارآمدی هستند که در بسیاری از زمینه ها پیشتاز می باشند. در کشورهای جهان سوم نیز زنان تلاش مستمری را در زمینه های مختلف آغاز نمودند ودر بسیاری از عرصه ها نیز تاثیر گذارهستند. هر چند در جوامع “مردسالار” ،زنان به عنوان “جنس دوم” همواره حضوری پنهان وکمرنگ داشته  وبه حاشیه رانده شده اند؛ وهمواره جزء طبقات آسیب پذیر اجتماع بوده که این امر ریشه در فرهنگ اجتماعی وسنت چند هزار ساله دارد.زنان عمدتا جزء طبقات فرو دست تلقی شده اند که این ذهنیت وتصور یک شبه آغاز نگردیده بلکه با فرهنگ اجتماعی وسنت های اقلیمی وبومی، نسل در نسل عجین گردیده است.زنان برای شکستن این شالوده وذهنیت عمدتا از قرن هجدهم، که قرن روشنگری وخردگرایی در اروپا بود وفضای مناسب تری نیز فراهم گردیده بود،حرکت هایی را آغاز نمودند.

عمده فعالیت جنبش زنان تحت عنوان فمینیسم از اواخر دهه 1960 واوایل دهه1970 شدت یافت. این جنبش در حقیقت در پی نابرابریهای اجتماعی – فرهنگی وحتی شهروندی زنان شکل گرفت. هدف این جنبش بیداری وهوشمندی زنان وایجاد دگرگونیهای ریشه ای واساسی در همه زمینه ها بود، واینکه زنان همانند مردان،دارای حقوق انسانی،بشری،شهروندیِ یکسانی باشند؛ استقلال و هویت یابند؛ از امکانات برابر با مردان برخوردار باشند؛ وریشه ی این هویت را باید در ساختار اجتماعی و فرهنگی جستجو کرد؛ نه در جنسیت. زنان نظرات مدرنیست ها را در زمینه ی هنر ناب واصیل به چالش طلبیدند وبا تلاش بسیار زیاد، دستکارهای خانگی زنان را بعنوان اثر هنری به جامعه قبولاندند.

در دهه 1970 همزمان با جنبش زنان،پست مدرنیسم نیز سر برآورد.که از لحاظ فلسفی پایه گذاری آن در فرانسه بود،واز لحاظ اجتماعی وهنری عمدتا در ایالت متحده ی امریکا شکوفا

 گردید.برای پست مدرنیست ها اقتدار همان قفس نامرئی است که “فوکو” آن را رد می کند. پست مدرنیست ها، خواهان برداشتن تمایز نژادی،فرهنگی، قومی وجنسیت بودند وهمین اندیشه وایدئولوژی پست مدرنیسم بود که نظریه پردازان جنبش زنان را برآن داشت تا پست مدرنیست ها را تشویق نمایند تا به نقد سیطره وهژمونی مردان به عنوان جنس اول وقدرت مدار بپردازند.

پست مدرنیست ها نیز سعی می کردند فمینیسم یا حرکت های فمینیستی را به سمتی سوق دهند که به جای تاکید محض بر مساله ی برابری جنسی یا توزیع عادلانه ی شأن ومنزلت زنان ومردان وبرخورد با تبعیض موجود بین زن ومرد،به جنبه های اجتماعی مسائل زنان ومردان (مقوله ی

جنسیت وهویت جنسی) توجه بیشتری صورت گیرد. در پی به وجود آمدن یک فرایند اعتدال در جنبش زنان در اوایل دهه ی 1990،فمینیست های پست مدرن هویت یافتند.

فمینیست های پست مدرن معتقدند،جامعه ی امروز، تعریف جنس را تغییر داده است؛چراکه به زعم آنان مسیری را که یک کلمه یا لغت طی می کند تا مورد استفاده واستعمال افراد آن جامعه قرار گیرد،مسیری است که طی آن، معنای آن لغت یا کلمه عوض می شود؛ به نحوی که دیگر آن لغت یا کلمه معنی واقعی خود را ممکن است دارانباشد به عبارت دیگر،یک متن یا یک کلمه دیگر همیشه معنی واقعی خود را به همراه ندارد. چنانکه تعریفی که جامعه امروزاز جنس وجنسیت ارایه می کند، تنها بخشی یا قسمتی از معنی واقعی آن را لحاظ می کند. کلماتی چون پرورش دادن ومراقبت کردن متاسفانه به نحوی معنی وتفسیر می شوند که تنها نیمی از جمعیت جهان(یعنی زنان) را در بر می گیرد در حالیکه این کلمات ذاتا چنین معنایی را که در انحصار جنس خاص (مردیازن) باشد دارا نیستند، بلکه این واژگان به نحوی هستند که سوگیری جنسیتی از آنها استنباط نمی شود. (ر.ک:پانوشت 1)

بسیاری از ریشه های فمینیسم پسامدرن،در کار” سیمون دبووار” دریافت می شود که پرسش اساسی نظریه ی فمینیستی را با این عبارت مطرح کرد که چرا زن، جنس دوم است؟ پرسشی که با واژگان پسامدرن به این صورت در می آید که چرا زن”دیگری” است؟ چرا زن وابسته به زمین واسیر درون مانایی وجبر باقی می ماند وپرواز مرد را به قلمرو تعالی وآزادی نظاره می کند؟ صرف نظر از اینکه پاسخ های دبووار خوشایند ما باشد یا نباشد در هر حال خواننده ی جنس دوم نمی تواند کتاب را بدون این نتیجه گیری به پایان ببرد که “دوم” یا”دیگری” بودن بهترین شیوه ی هستی نیست. فمینیست های پسامدرن تعریف دبووار از “دیگر بودن” را می گیرد وآن را وارونه می سازد. به این ترتیب،زن هنوز، دیگری است اما به جای آنکه این وضعیت را حالتی بدانیم که باید از آن به در،آمد وفراتر رفت، فمینیست های پسامدرن مزیت هایی برای آن می شمارند. وضعیت دیگربودن،به زنان امکان می دهد که از جایگاهی بیرونی به نقد هنجارها وارزش ها ورفتارهایی بپردازند که فرهنگ مسلط (مردسالاری) در صدد تحمیل آن بر همگان است از جمله بر کسانی( زنانی) که پیرامون آن زندگی می کنند.  بنابراین “دیگر بودن” با همه ی ستم وتحقیری که تداعی می کند وضعیتی ستم بار وحقیر نیست بلکه حالتی از هستی واندیشه وگفتار است که راه را برای بی پردگی،تکثر،تنوع وتفاوت باز می کند.

این نوع نقد از دید ادبی،نقد فمینیستی نام می گیرد،که به بررسی آثارشاعران ونویسندگان می پردازد وهدف آن کشف وباز یافت آثاری است که زنان از دیر باز تاکنون نوشته اند تا از طریق آن بتوان برای سنجش نوشته های زنان معیار واصولی تازه برقرار کرد. منتقدان فمینیست معتقدند با آثار خلاقانه ی زنان به درستی برخورد نشده است.از این جهت نقد فمینیستی، سنت ادبیات ونقد ادبی زنان را برقرار کرده است تا با سنت مردانه در این زمینه تعادلی برقرار شود.

 

“شووالتر” نقد فمینیستی را به دو نوع تقسیم کرده است: (ر.ک: پانوشت 2)

یک : ارزیابی ونقد مجدد آثار زنان:

او این نوع نقد را نقد اخلاقی می داند.در این نوع نقد فمینیستی ،نقد تکیه بر “زن نویسنده” است .

واین مطرح است که آیا اساسا بین نوشتار زنان ومردان تفاوت است ؟ وبه اصطلاحی دیگر نوعی زبان زنانه داریم؟

“سیکسوس” از دیگر نظریه پردازان  فرانسوی در این حوزه در مقاله ای به نام ” خنده ی مدوزا” می گوید: خنده،سکس ونوشتار (اگر از سوی دگر جنس خواهی پدرسالارانه مراقبت نشود)می توانند تاثیرات آزادی بخش داشته باشند. سیکسوس می داند که نوشتار معمولا به تحکیم قدرت پدرسالارانه خدمت می کند،بنابراین او “نوشتار زنانه” را پیشنهاد می دهد که از محدودیت های اعمال شده از سوی “نظام نره محور” خواهد گریخت:

« ارائه ی تعریف از شیوه ی نوشتار زنانه نا ممکن است، واین امکان ناپذیری همیشگی است، در نتیجه این شیوه هرگز تئوریزه،تعریف وکد بندی نمی شود – اما این بدین معنا نیست که چنین شیوه ای وجود ندارد،بلکه این شیوه همواره از گفتمانی که نظام نره محور را نظم می بخشد فراتر خواهد رفت. شیوه ی زنانه ی نوشتار در حوزه هایی جدای از حوزه های تحت سلطه ی گفتمان فلسفی – نظری تشکیل شده وخواهد شد. این شیوه تنها برای سوژه هایی قابل درک است که از خودکارشدگی ها گسسته باشند،برای انسان های حاشیه ای که هیچ قدرتی نمی تواند مهارشان کند.» (برتنس،1384،ص192)

سیکسوس نیت مندی آگاهانه را با عبارت”انسان هایی که هیچ قدرتی نمی تواند مهارشان کند” بیان کرده است .او برای نوشتارِبر انداز،عنوان زنانه یا مادینه را بر می گزیند چرا که نیروهای سرکوبگر آشکارا مردانه هستند.

در جامعه ی مردسالار ایران،شاعران زن،به ویژه در سبک کهن باید مردانه می سرودند و مردانه می اندیشیدند. لذا کشف تمایز زن ومرد بودن شاعر(درمتن) دشوار می نماید. حتی در دوران معاصر،تا دیرگاه تفکر مردانه بر شعر شاعری چون”پروین اعتصامی” چنان مستولی بود که او ناچار شد جنسیت خودرا به صراحت اعلام کند وخوانندگان اشعارش از این اشتباه که اورا مرد می پنداشتند،بیرون بیاورد:

 

از غبار فکر باطل پاک باید داشت دل

تابداند دیو،کاین آیینه جای گرد نیست

مرد پندارند پروین را چه برخی زاهل دل

این معما گفته نیکوتر که:پروین مرد نیست (اعتصامی، 1377،ص48)

 

تنگی این عرصه، یا به تعبیر استاد ملک الشعرای بهار “دورباش عصمت” برای پروین چنان بود که او شور بختی های زندگی زناشویی ناموفق خود را تنها در سه بیت بیان کرد:

ای گل!تو ز جمعیت گلزار چه دیدی؟

جز سرزنش وبدسری خار چه دیدی؟

ای لعل دل افروز! تو با این همه پرتو

جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟

رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت

غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟ (اعتصامی، همان، ص143)

 

چنین است که شعر زنان ما در ادبیات رسمی جز دهه های اخیر،از صراحت ،صمیمیت وبار عاطفی دربیان حدیث نفس،آرزوها وانواع علایق،تهی است.آنقدر تهی،که جسارت فروغ فرخزاد در این حیطه،اتهامات سنگینی برای او به ارمغان آورد.(ر.ک:پانوشت 3) شک نیست که استیلای این وضعیت بر شعر فارسی،مانند تمام پدیده های زندگی حاصل تغییرات وتحولات دیالکتیکی تاریخ،در پی قرن های طولانی ست وطبیعی است که منحصر ومحدود به سرزمین،مردم وفرهنگ ایران هم نیست. در سالهای پس از انقلاب 57 اگرچه قوانین اسلامی سفت وسخت زنان را در تبعیضی اجباری قرار داد اما حرکت زنان برای کسب آگاهی وحضور پیاپی در فعالیت های اجتماعی  بدین مهم منجر شد که صدای زنان خصوصا در دهه ی اخیر واضح تر شنیده شود. پس از انتخابات سال1376 وبرگزیده شدن “سید محمد خاتمی” به عنوان ریاست جمهوری، زمزمه هایی در بزرگداشت “گفت وشنود”در فضای سیاسی ایران شنیده شد.زمزمه هایی که به فعالیت زنان جامه ای نو بخشید،زمزمه هایی که امید است روزی به آواز مبدل گردد.

 

دو : ارزیابی ونقد مجدد ادبیات از دیدگاه زنان:

 

این نوع نقد،چندان خلاق نیست وجنبه تحقیق وتتبع دارد. در این بخش منتقد از شیوه های مرسوم نقد مخصوصا نقد مارکسیستی وبه طور کلی سیاسی –اجتماعی ونقد روانشناختی برای توضیح وضع زنان استفاده می کند چرا که به نظر فمینیست ها،نظام پدر سالاری ومرد محوری طی قرن ها بر تمام سطوح فرهنگی وسیاسی واجتماعی حاکم است وبه زنان ستم شده است وجهت توضیح این پدیده ه،بهترین ابزار نقد مارکسیستی وجامعه شناسانه است.

با ارائه ی این مقدمه،در ادامه ،به بررسی چند وچون نوشتار زنانه  وتحلیلِ اشعار” فاطمه اختصاری” می پردازیم: (ر.ک: پانوشت:4)

 

زنی شکسته تر از شیشه،روبروی چراغ، نشسته بود در اینجای شعر کارم داشت

تنش،لبش، لبه های شکسته ی تیزی، که من ته کلمات شکسته دارم داشت

شبیه یک چمدانِ مچاله در زندان،شبیه لرزیدن در میان تابستان

بدونِ حرف،بدون شروع یا پایان، نشسته بود پر از مردگی کنارم داشت

گذشته های خودم را مرور می کردو،نگاهش از ته مغزم عبور می کرد و

گرفته بود مرا از تو دووور می کردو، دو جای پای گلی توی روزگارم داشت

مسیر رو به عقب بود،روبه عصر حجر،

عقب عقب بالا رفت پله هایی را

که می رسید به سقفی بدونِ در درخود

که چند آجر لق،کج،در انتظارم داشت

خرابه های تنی تکه تکه تویم بود، وبغض سنگی یک عمر در گلویم بود

دو چشم شیشه ای خیس روبرویم بود،که نقش پنجره ای باز در فرارم داشت

فرار کرد زنی از ردیف داشته ام،از آن دری که به پایان خود گذاشته ام

ردیف مین ها را در اتاق کاشته ام،که انفجار گلی بود که بهارم داشت…

(اختصاری،1393،صص37-36)

 

تئوری های دیدگاه های فمینیستی در اشعار اختصاری از جمله شعر فوق بر خلاف بسیاری از آثار در حوزه ی معاصر ونیز برخی از مطبوعات داخلی؛ به استقلال طلبی محض،بی بند وباری، آزادی مطلق وبرتری طلبی زنان نمی پردازد. بلکه به دنبال راهکاری برای فرار از وضعیت تحمیل شده بر زنان است. فراری که در شعر بعد به نفی ونقد خانواده می انجامد. نفی ونقدی که برگرفته از ادبیات فمینیسم رادیکال وسوسیال است:

حس تلفیق مارکس با مذهب

مثل دکتر شریعتی بوده

زن شبیه چراغ چشمک زن

روی یک بمب ساعتی بوده

چمدانی به دست یک چمدان

جاده ای توی جاده ای دیگر

زن هر جور رفتن از رفتن

کوچ به خانواده ای دیگر

زن شب های رقص در گیجی

زن تا صبح گریه وسر درد

شیر بیرون وموش در خانه

اسم توی شناسنامه ی مرد

نفسی به شماره افتاده

خسته مثل دونده ای در پیست

گیج با ترمز بریده شده

بی توجه به هر علامت ایست

عاشق بوسه بعد هر دعوا

درشبِ ازدواج،فکر طلاق!

خنده توی مجالس ترحیم

گریه کردن برای مرگ کلاغ

رد شدن از کنار آدم ها

فیلم برداری از عروسک ها

چند رکعت نماز در گیجی

آخرین  اعتماد به شک ها

بوسه ای در پیاده روی شلوغ

گفتن شعر تازه ای در تخت

فاطمه اختصاری غمگین

فاطمه اختصاری خوشبخت (اختصاری،1393،صص55-54)

 

اگرچه قهرمان روایت ها در اشعار اختصاری، زن است. اما در تعدادی از روایتها ما با شکل افراطی وشعارگونه ی نقطه نظرهای فمینیستی مواجه نیستیم. برای نمونه در شعر زیر،مرد،شخصیتی ضد قهرمان را ایفا نمی کند بلکه راوی (زن) در حین ابراز عشقی زنانه، مقتدر، به او(مرد) هشدار می دهد که نمی تواند به عنوان ستمگر تاریخ حیات بشریت، زنِ  آگاه (قهرمان) این روایت را در اسارت وبردگی خود قرار دهد:

 

“فعول” اسم کسی بود توی زندگی اش

که هیچ وقت نمی خواست من!بفهمم کیست

که عکس کوچکی از او میان کیفش داشت

اگرچه توی دلش سال هاست مردی نیست

ولی هنوز به یادش-به گریه – می افتد

میان هرپک سیگار خانم فمنیست!

به خاطرات قدیمی نمی شود برگشت

که بوی ادکلنت مانده روی هر چیزم

بدون فکر به عشقت نشسته ام جلوی

حواس پرتی دنیای آن ور میزم

فقط هنوز به یادت کنار پنجره ام

میان هر پک سیگار اشک میریزم

من از قدم زدنش توی کوچه می فهمم

چه راه های درازی درون سر دارد

از اینکه یکسره دنبال سایه اش هستم

از اینکه استرسم می دهد خبر دارد

زنی ست با غم پنهان زیر روسری اش

که عاشقاً شدنش واقعا خطر دارد! (اختصاری،1393،صص76-75)

 

مسائل مربوط به امور جنسی،ازدواج وخانواده در سرنوشت زنان اثر پر رنگی داشته وداردو  از دلواپسی های خاص زنانی است که در جنبش آزادی شرکت دارند. علنی شدن تجربه های شخصیِ دردناک،تنش های روانی،غم واندوه وافسردگی، منجر می گردد که موضوعی خصوصی از محیط فردی ومحلی فراتر رود وسراسر ساختار جامعه را در بر بگیرد. ومبدل به مسائلی اجتماعی شود. در شعر زیر” کلید”، به عنوان نشانه ای که در درون خود معانیِ آزادی، آرامش، عدم تبعیض جنسیتی و… را در خود حمل می کند؛به عنوان راه حلی ست در ذهن آگاه زنان در بستر جامعه ی کنونی ، جامعه ای که هنوز در سنت اسارت زنان بسر می بردو بر دید وآگاهی زنان خود پرده می کشد:

 

از کلید حامله بودم

با ویار خوردن درها

بسته می شدند به رویم

چشم های داخل سرها

چرخ می خورم به زمین گیج

به سرم کشیده جنونم

یک نفر نگاه خودش را

قفل کرده بود درونم

با زمان ریخته در هم

زن نشسته داخل زندان

از کلید حامله بود و

در سرش زدن به خیابان

حالت مهوع دیوار

ناخن کشیده به درها

قرص می خورد به زمین گیج

زیر فحش ها وتشر ها

قفل بسته بود دهانم

فعل،قفل بودنِ در بود

زنِ زیرِ مشت ولگدها

فکر کرد بچه،پسر بود!

بدنِ شکسته ی من با

شکمِ برآمده از باد

لای یادو خاطره گم شد

بوسه ای که از دهن افتاد

من به عشق زنده ام ودرد

می کشم/جلو عقبم را

با تمام خستگی ام باز

می دهم ادامه شبم را…

(اختصاری،1393،صص84-83)

 

آنچه در اشعار اختصاری قابل توجه است،حضور پرنگ چهره ی افسرده وغمگین زن ایرانی ست:(گریه کن گریه کن بلند بلند/سینما نیست زندگی من است ص40) زنی که در محیطی خارج از درون خود،تظاهر به شادمانی می کند:( پشت طناب رخت ها با برج میلادم/مثل زنی که خواستی بغضم ولی شادم ص112) زنی که همیشه تنهاست:( یک مشت بغض و خاطره با عشق در جنگ است/ تنهایی ام با غربت تهران هماهنگ است ص112) زنی که برای فرار از سنت ها و سلطه ی مردان مستاصل است :(اما چه باید کرد با این شهر سیمانی ؟ ص112) زنی که دیده نمی شود، نیست وهست او تنها در وظیفه ی همسری ومادری او هویت می یابد:( دوست دارم که سر به نیست ترین/ آدم این مکان – زمان باشم/من ولی هستم آه! هستم،پس/باز باید به فکرشان باشم/سفره را/چیده ام میان سرم/آرزو های باد آورده/پسرم در اتاق کز کرده/پدرش در اتاق کز کرده ص168) زنی که محکوم به سکوت وتحمل مشقت هاست :(صدای بستن یک زیپ روی لبهایم/صدای”خواهشا از فکر این سفر برگرد! ص165) زنی ناامید اما محکوم به ادامه دادن : (دارم ادامه می دهم اما ادامه چیست؟ امید های ما را این باد سرد برد ص136)(جلوی تلویزیون،پشت میز صبحانه/ گلوی زخمی زن،چای نیم خورده ی مرد/سکوت حل شده در یک اتاق بی بچه/ ادامه داشت زمان،بی تفاوت و خونسرد ص103) زن گرفتار خشونت های مردانه: (روی تنم جای کبودی مانده از دستت/ مردی نشانم می دهی هر شب مرامت را) وشاید تمامی کشاکش های درونی زنان را بتوان در شعر زیر، در قالب نشانه ها(موتیف ها) دریافت:

تهران زنی ست چادری واخمو

با چشم های گم شده در بازار

باساک خالی اش وسط کوچه

ازشهر،از ادامه ی خود بیزار

تهران زنی ست پشت چراغی زرد

که هیچ وقت سبز نخواهد شد

تهران زنی ست که جلوی ماشین

یک لحظه ایستاد،سپس رد شد

تهران زنی ست توی کلاس درس

چوب الف کشیده سر تخته

لای خطوط گم شده با گریه

با آلت تناسلی اخته

تهران زنی ست حامله از میدان

“آزادی” و”رسالت”و”راه آهن”

سرگیجه دار دور زدن در خود

حال تهوعی ست میان ون

تهران زنی ست حبس شده در بند

دلخوش به روزهای ملاقاتی

در اعتصاب های غذا همراه

با گریه بعدِ سیلی و خون قاطی

دیوار تکیه داده به پشتِ او

پاییزِ زرد،ریخته بر دوشش

هر روز،ترسِ ریختنِ آوار

هر شب صدای زلزله در گوشش

دنبالِ رفتن است به جایی دووور

مثل پرنده ای ست ولی بی بال

با مقصدی که گم شده در قلبش

تهران زنی ست داخل ترمینال (اختصاری،1393،صص93-92)

 

تمامی نشانه ها(موتیف های) درون متن در حوزه ی تاویل زیباترین نقش آفرینی را دارند. “تهران” ،پایتخت ایران وبه عبارت دیگر مدرن ترین شهر ایران است. تشبیه تهران به زن در وجوه مشترک،شلوغی،تشویش،استرس، مدرن و… از نقاط برجسته ساز این متن است.وتعمیم  کل شهربه زن، خود در حوزه ی مجاز متفاوت وقابل تامل است.  نشانه ی مدرنیت هنگامی که با “چادر”، پوششی سنتی همجوار می گردد در تقابلی شگرف قرار می گیرد. واین بدان معناست که نوعی نگاه خاص وتبعیض آمیز به زن ریشه در گذشته دارد که وجود صفت” اخمو” به آن تاکید وثبات بیشتری می بخشد. زن حاضر در جامعه ی مدرن امروزی از مواجه با  المان های سنتی به شدت آزرده است.

موتیفِ”چراغ زرد” که علامت احتیاط است.در تقابل با چراغ سبز(آزادی ،حرکت، آرامش و…)؛حوزه ی تاویل را وسیع تر نشان می دهد. همچنین تقابل زن با ماشین، که موتیفی از

از جامعه ی مدرن است. وحتی ایهامی که در نام میادین اصلی تهران وجود دارد ودیگر موتیف ها ، اثر را از دیدگاه نقد نشانه شناسی وتاویلی نیز قابل تامل جلوه می دهد. وپایان بندی مضطرب وشاید گشوده ی روایت که کوچ از سرزمینی را تصویر می کند که غیر ممکن می نماید. جبری که اجتناب ناپذیر است و در شعری دیگر به چالش کشیده می شود:

 

در یخچال را باز می کنی

{بغلت می گیرم،می چسبانمت به کتم که بوی برف شادی گرفته

تور عروسی ات می خورد به دماغم}

زل می زنی به چراغ کوچک گوشه ی یخچال

وفکر می کنی

چه می خواستی؟

{بچه ی اول را گذاشتند توی دامنت

هنوز بوی خون می داد

سینه ات را گذاشتی توی دهانش

بوی شیر می داد}

فکر می کنی پاکت شیر را بیرون بیاوری

بچه ی اول دامنت را می گیرد

زل می زند به چشم هایت ومثل کشف عجیبی می گوید: سیب!

{بچه ی دوم را نمی خواستی}

چیزی داشت کپک می زد

چیزی که لابلای ظرف ها و خوراکی ها ولباس ها وزوایای اتاق را

می گشتی و

پیدایش نمی کردی

بویش دماغت را گرفته بود

{بچه ی دوم جایش را خیس کرده

با اشک هایش}در یخچال را می بندی

از آغوشت می آیم بیرون

نگاهت می کنم

مثل کشف عجیبی که خودت نمی فهمی}

سیب را می دهی به بچه ی اول

پاکت شیر را خالی می کنی توی چاه

پنجره ها را باز می کنی

وفکر می کنی

راستی چه می خواستی؟(اختصاری،1393،صص153-152)

 

از نظر فمینیست های مارکسیستی،منشا ستم برزنان،نظام خانواده است،یعنی ایدئولوژی خانواده خواهی وساختارهای اجتماعی مناسب با آن. ایدئولوژی خواهی،نظام طبیعی تقسیم کار را سبب می شود که در آن مرد تامین کننده منابع مادی وزن تیمار دار وتامین کننده ی خدمات رایگان است. ازدواج همیشه مسئله ای یک جانبه بوده است که به شکلی نابرابر بر دو جنس تحمیل شده است مرد با ازدواج همه چیز را به دست می آورد وزن همه چیز را از دست می دهد،قانون استبدادی وحاکمیت شهوات از آن مرد است و انقیاد بردبارانه وفروتنانه واطاعت محض صرفا مناسب زن تلقی می شود.  در ادبیات فمینیسم لیبرال و مارکسیستی نقش خانه داری زن هم پای بیگاری وبردگی دانسته می شود ودر گام بعد ودر ادبیات فمینیسم رادیکال وسوسیال نقش های همسری ومادری زنان به چالش کشیده می شود. اینگونه به نظر می رسد که مفهوم و مضمونِ این شعراز، “اختصاری” متاثر از نظریه های هر چهار گروه فمینیستی ست.(ر.ک: پانوشت 5)

وچنین است در نمونه ای دیگر :

 

لیسید خون دور دهانش را

 

بابا کنار سفره به من خیره

مامان،کنار سفره به من خیره

خواهر:”نگاش کنین داره می میره!”

آشفته جیغ زد هیجانش را

{من دست وپازدم وسط تختم}

حالا جلوی بند پر از رختم

خوشحال وچاق،یک زن خوشبختم

بسته ست گیسوان جوانش را

باد است وعشق بازیِ با پرده

باد است واز کسی خبر آورده

من،آن مسافری که بغل کرده

در ایستگاهِ شب،چمدانش را

با گردنی کبودوتنی خسته

برگشتم از سفر،دلم اما ماند

آن دختری که رفت از این خانه

در خانه ی غریبه تری جاماند

بابا جلوی تلوزیون ساکت

مامان کنار پنجره تنها ماند

من غلت می زند وسط تختش

از دست داده بعد زمانش را

از دست داده بعد مکانش را (اختصاری،1393،صص131-130)

برای ارائه ی خوانش  فمینیستی از آثار فاطمه اختصاری بیش از اینها می توان نوشت اگرچه در این مجال اندک، ما نمی خواهیم لزوما مشخص کنیم که ایشان فمینیست بوده ویا هستند بلکه قصد بر این بوده به دیدن جهان، از نگاه ایشان(شاعر زن) بپردازیم. شاعری که  با دیدی واقع بینانه، در اشعار خود به حقیقت زن دربستر کنونی جامعه ی ایران پرداخته است.

 

پانوشت ها

1)برای مطالعه وکسب اطلاعات بیشتر در مباحث نظری،ر.ک: کتابهای : فمینیسم ومردم شناسی- فمینیسم وزیبایی شناسی-درآمدی بر جامعه شناسی،نگرش های فمینیستی-پست مدرنیته وپست مدرنیسم

2) Between feminisms and psychoanalysis. 1990. Teresa   Brennan

3) هنوزهم پس از سالها، لابلای نشریات قدیمی پدرم، وقتی چشمم به کاریکاتوری از فروغ فرخزاد در مجله ی توفیق می افتد،بی اختیار اشک میریزم. تصویری از شاعر سرزمینم در حالی که دامن خود را بالا کشیده وبدن عریانش را به مخاطب نشان می دهد. آن هم در نشریه ای که همسرش “پرویز شاپور” نیز در آن قلم میزد. گریه ای از سر درد برای جهل مردم سرزمینم، جهلی که هنوزهم ادامه دارد…

4)بسیاری از اشعار در مجموعه ی آخرِ” اختصاری”،برگرفته از کتاب اول ایشان، “یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینی ها”است که درسال 1389 چاپ وتوقیف شد.

5)تعاریفی کوتاه از چهار گروه مطرح فمینیستی:

فمینیست های لیبرال یا اصلاح طلب :

خواهان پیکاری برای اصلاحات قانونی ورفع تبعیض هاوستم دیدگی زنان  و

طرفدار برابری فرصت ها ی آموزشی برای دختران وپسران هستند ومعتقدند که دختران در بعضی از سطوح بهتر از پسران عمل می کنند. واین تفاوت قائل شدن ناشی از روشهای متفاوت تربیتی است که در میان خانواده ها اعمال می شود و همچنین ناشی از قوانین تبعیض آمیز در جوامع است.

فمینیست های مارکسیت وسوسیالیست:

فمینیست های مارکسیست معتقدند که ستم دیدگی زنان ناشی از نظام سرمایه داری است ودر نظام سرمایه داری مردان،زنان را استثمار می کنند. وزنان تابع شکل ویژه ای از ستم هستند که نتیجه ی دو عامل است: اول باز داشتن زنان از کار مزدی، دوم نقش آنان در حوزه خانگی که روابط تولید را باز تولید می کند. ناگفته نماند که خود مارکس به موقعیت اجتماعی زنان در نظام سرمایه داری توجه نداشت به علاوه فمیمیست های مارکسیست نیز در هم تنیدگی روابط مرد سالاری ونظام سرمایه داری را غیر قابل تغییر می دانند.

فمینیست های سوسیالیست عقیده دارند که در نظام مرد سالاری وسرمایه داری برای ستم بر زنان با یکدیگر تلفیق میی شوند. اما ضمنا معتقدند که نظام مرد سالاری و سرمایه داری اغلب با یکدیگر در تضاد هستند. وبر عدالت اجتماعی تاکید می ورزند. وهمانند مارکسیست ها نظام سرمایه داری وخانواده را عامل ستم دیدگی وفرودستی زنان می دانند.

فمینیست های رادیکال یا انقلابی:

دارای نظراتی افراطی وتند روانه هستند. آنان زنان ومردان را به عنوان موجوداتی انسانی، دارای حقوق انسانی برابر نمی بینند. بلکه زنان ومردان را به دو طبقه ی اجتماعی کاملا مقابل هم تقسیم بندی می کنند، وبراین باورند که زنان باید طبقه ی اجتماعی خود را تشکیل دهند ودر مقابل زور وسلطه ی مردان به مبارزه برخیزند. آنان نظام مرد سالاری را غیر قابل تغییر وایستا می بینند و معتقدند که علم وایدئولوژی مردانه وحتی جامعه شناسی،ساخته ی مردان است ونقش زنان را تحریف کرده وزنان را فرو دست تر از مردان قرار داده است.

 

فهرست منابع ومآخذ

آودی،رابرت ودیگران،1380، پست مدرنیته وپست مدرنیسم، ترجمه وتدوین:  حسینعلی نوذری.تهران:نقش جهان

ابوت،پاملا ودیگران،1376،درآمدی بر جامعه شناسی،نگرش های فمینیستی،ترجمه: خراسانی،مریم؛احمدی،حمید .تهران:دنیای مادر

احمدی،بابک،1389،ساختار وتاویل متن، تهران : مرکز

اختصاری،فاطمه،1393،منتخبی از شعر های شاد به همراه چند عکس یادگاری.تهران: نیماژ

اعتصامی،پروین،1377،دیوان اشعار. تهران:تیموری

برتنس،هانس؛1384،مبانی نظریه ی ادبی،ترجمه: ابوالقاسمی،محمد رضا،تهران:ماهی

رید،الوین ؛1387،فمینیسم ومردم شناسی،ترجمه: مقصوی،افشنگ، تهران:گل آذین

رید،الوین،1389،آزادی زنان،ترجمه: مقصودی،افشنگ،تهران:گل آذین

فیکز،کیت؛1388،زنان وتبعیض،ترجمه: زندپور،اسفندیار،تهران: گل آذین

قاضی مرادی،حسن،1390،استبداد در ایران،تهران: کتاب آمه

کرس میر،کارلولین،1390،فمینیسم وزیبایی شناسی،ترجمه: مقصودی ،افشنگ،تهران: گل آذین

منابع لاتین:

 

2) Between feminisms and psychoanalysis. 1990. Teresa   Brennan

مجموعه ی پانزده مقاله از فمینیسم فرانسوی نوشته ی بزرگترین منتقدان فمینیست

 

 


Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *