سلام دوستان عزیزم.
اگر یادتان باشد کلمات و ابیات سانسورشدهی دو کتاب اولم را به صورت پست اینستاگرام گذاشته بودم تا شما خودتان قسمتهای سانسور شده را اضافه کنید. این سانسورها به صورت یک پست کامل در وبسایتم نیز قرار داده شده است. (در این آدرس: سانسورهای کتاب کنار جادهی فرعی)
امروز رفتهام سراغ کتاب سومم: “منتخبی از شعرهای شاد به همراه چند عکس یادگاری”
اتفاقی که برای این کتاب افتاد در نوع خودش عجیب بود. قبل از!!! آمدن کتاب به بازار ( برای اولین بار به نمایشگاه کتاب سال ۱۳۹۴)، خبرگزاریهای وابسته به سپاه شروع کردند به لجن پراکنی و شایعهسازی دربارهی این کتاب. اراجیفی از قبیل اینکه شاعر عکسهای خصوصیاش را در این کتاب چاپ کرده تا اینکه کتاب، متعلق به خوانندهی مرتد است را میشنیدم. دروغ و دروغ. چندین برنامه دربارهی ضاله بودن این کتاب در خبر ۲۰ و ۳۰ پخش شد و نتیجهی تلاش اراذل سپاهی، این شد که کتاب از نمایشگاه و بعدتر از بازار کتاب جمع شد و من مثل سال قبلش اجازهی حضور در نمایشگاه کتاب را (حتی برای خرید شخصیام) نداشتم.
اما دربارهی خود کتاب اگر بخواهم بگویم، شامل شعرهای بعد از “کنار جادهی فرعی” و چند شعر از کتابهای قبلیام است که سانسور زیادی خورده بودند. این کتاب به نسبت کتاب ” کنار جادهی فرعی”، شعرهای بیشتر و سانسورهای کمتری دارد. بعد از کتاب “بت بزرگ” کتاب “منتخبی از شعرهای شاد به همراه چند عکس یادگاری” را بیشتر از همهی کتابهایم دوست دارم. شنیدهام که الان هم در بعضی کتابفروشیها می توانید این کتاب را پیدا کنید.
صفحه ۴۴:
به چیزبرگرِ خوشمزه ی «امام حسین»
صفحه ۵۴:
حسّ تلفیق مارکس با مذهب
مثلِ دکتر شریعتی بوده
زن شبیه چراغِ چشمکزن
روی یک بمب ساعتی بوده
صفحه ۷۶، ابتدای صفحه قبل از بند آخر:
«فعول» آدمِ معمولیِ زمانش بود
بدون دغدغهی آلتِ تناسلیاش
بدون فکر به بارِ زنانهی کلمات
به فکر راحتیاش بود و شورت گلگلیاش
زن و روابطِ پیچیده را کنار گذاشت
که مانده بود از این عشق، بیتحمّلیاش
صفحه ۸۸، انتهای صفحه:
زن، از سرِ تاریخ مشغول پسرزایی ست
مرد از تهِ تاریخ مشغول خودارضایی ست
بین من و تو فاصله، یک تخت تنهایی ست
«از لایه ی پیر اّزن تا سکس دنیایی ست
مبهوت در سوراخ بالایی و پایینی»
صفحه ۹۱:
تهران زنی ست حامله از میدان
صفحه۹۲:
تهران زنی ست چادری و اخمو
همان صفحه
با آلتِ تناسلیِ اخته
صفحه ۱۰۰:
بین سلامها و تشهّدها
صفحه ۱۵۰:
کنار گریه ی بی ربط ِ قبلِ هر پریود
صفحه ۱۵۹:
رها… رها شود از دستِ میله های زمین
برای دنیا آزادی بیان ببرد
رسول باشد و برعکسِ قصه های قدیم
بدون ترس برای خدا دهان ببرد
امیدوارم روزی ایرانمان آزاد شود و بساط حذف و سانسور و زندان و تبعید از آن برچیده شود.
هرچند که “صائب” سالها قبل جوابمان را داده:
روزی که برف سرخ ببارد ز آسمان
بخت سیاه اهل هنر، سبز میشود
…
با عشق و نکبت
فاطمه اختصاری
دیدگاهتان را بنویسید