نوروز؛ تصمیم برای یک تغییر بزرگ

برای من همه‌ی مناسبت‌ها و تاریخ‌ها با هم فرقی ندارند و یکسان هستند. تنها شاید بهانه‌ای کوچک باشند برای شادی، یادبود و مهم‌تر از آن ایجاد یک تغییر. تحویل سال و نوروز هم برای من از این قضیه مستثنا نیست. روزی است مثل همه‌ی روزهای تقویم که تفاوت خود را نه فقط از اعتدال شب و روز، که از شادی‌ها، یادآوری‌ها و تصمیم‌ها برمی‌گیرد. شاد کردن بچّه‌ها، حرف زدن با خانواده و دور هم جمع شدن، سر زدن به بزرگترها و احوالپرسی از آنها، سفر رفتن و تجربه‌های تازه و… می‌توانست در هر روز دیگر تقویم اتفاق بیفتد و نوروز تنها یک بهانه‌ی زیبا است. و برای من، نوروز زمان تصمیم برای یک تغییر است. تصمیم برای ایجاد تفاوت نسبت به گذشته و گذاشتن اوّلین قدم.

همانجور که مسوولان مملکتی که خود را قیّم مردم می‌دانند هر سال را به نامی نامگذاری کرده و از مردم می‌خواهند به سمت دلخواه آنها حرکت کنند من نیز هر سال برای خودم یک نامگذاری دارم. تصمیمی می‌گیرم و به خودم یک سال برای رشد و بلوغ زمان می‌دهم. همان‌گونه که فوکو سرآغاز تغییر را از پایین به بالا و از رختخواب‌ها و آشپزخانه‌ها می‌داند من نیز به عنوان بخشی از جامعه تغییری کوچک امّا عمیق را در خودم آغاز می‌کنم. تصمیماتی که ممکن است در جهت مخالف تمام تابوهای فرهنگی و اجتماعی، اراده‌ی معطوف به قدرت و آموزه‌های قبلی من قرار بگیرند و رسیدن به آنها چندان ساده نیست. امّا برای من نوروز بیش از سفر به سواحل دریا، بهانه‌ای است برای سفر به درون و شناخت دوباره‌ی خودم و ضعف‌هایم. آغاز سفری که این‌بار بر پایه‌ی آموزه‌های مدرسه و صدا و سیما و خانواده و… نیست بلکه تنها از تفکّر و اندیشه‌ی نقّادانه سرچشمه می‌گیرد.

دیکتاتورها و رژیم‌های استبدادی همواره تلاش کرده‌اند که اندیشیدن و تغییر را از جامعه حذف کنند و به یکسان‌سازی دست بزنند. گلّه‌هایی از گوسفندان که با نی چوپان شرطی شده‌اند و هر لحظه آماده‌ی به رقص درآمدن هستند. در کتاب «۱۹۸۴» جورج اورول، سال‌ها پیش، نمونه‌ای از این جامعه تصویر شده است. روزنامه‌هایی که حقایق را دیگرگونه جلوه می‌دهند، مردمی که حتی در اتاق‌خواب‌هایشان در حال شنود و کنترل هستند، جنگ همیشگی با دشمنان شرقی و غربی، و مهم‌تر از همه‌ی اینها «برادر بزرگ» که با شکنجه و بازی‌های روانی و… تو را وادار می‌کند که حتی حرف‌های غیرمنطقی‌اش را در عمیق‌ترین سلّول‌هایت باور کنی و منطق در مقابل زور وادار به کرنش می‌شود. و چقدر شبیه است وضعیت این کتاب به وضعیت حال حاضر ما ایرانیان. خبرگزاری‌های زنجیره‌ای و رادیو و تلویزیونی که شبانه‌روز دروغ‌هایشان را به خورد مخاطب می‌دهند، دشمنی با آمریکا و اسرائیل انگلیس و… و ترس از تبدیل شدن به سوریه و جنگ و ویرانی، رئیس‌جمهوری که از پایین رفتن قیمت ارز می‌گوید و رهبری که از آزادی بیان بی‌مرز در جامعه می‌گوید و تمامی مواردی که با کمی تغییر اسم‌ها و مصداق‌ها در تمامی رژیم‌های دیکتاتوری تکرار شده و می‌شود و خواهد شد.

برای همین هم هست که من هر سال به جای آرزو کردن، تصمیمی می‌گیرم. تصمیمی که قرار است مرا وادار به اندیشیدن و رشد کند. تصمیمی که «برادر بزرگ» و رسانه‌هایش برای من نگرفته‌اند. تصمیمی ساده و کاملاً شخصی که می‌تواند اثری اجتماعی داشته باشد. از تصمیم برای تاثیر نپذیرفتن از نظرات دیگران وقتی به کار منطقی‌ام ایمان دارم تا تصمیم برای سکوت نکردن در مقابل ظلم تا تصمیم برای صبوری و شنیدن و احترام به نظر مخالف تا تصمیم برای خاکستری دیدن جهان و آدم‌ها و تفکّراتشان تا تصمیم برای شادتر بودن و کمک به دیگران تا… همه‌ی این چیزهای ساده تصمیمش در چند ثانیه اتّفاق می‌افتد امّا تمرین و ممارست در آن و نهادینه کردنش در شخصیت فردی و تفکّرات، به ماه‌ها زمان نیاز دارد. و هر نوروز برای من آغازی است برای یک تصمیم تازه در حالی که تصمیم قبلی به پایان نرسیده و تا انتهای عمر با من همراه خواهد بود.

برای من روزها و ماه‌ها تنها مشتی عدد هستند و همین مناسبت‌ها و بهانه‌ها به این عددها معنا می‌دهند. بهانه‌هایی برای تفکّر و تغییر. وگرنه اگر قرار است تغییری هرچند کوچک در خودم و جامعه‌ام ایجاد نکنم روز اوّل بهار با آخر پاییز هیچ فرقی نخواهند داشت. این رازی است که طبیعت به خوبی می‌داند و هر سال، بدون ترس از باد سرد پاییز و برف زمستان به تغییر و سبز شدن فکر می‌کند. چون مطمئن است که همیشه پیروزی با بهار است.

 

منتشر شده در https://www.amadnews.org/archives/24498


Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *