ما سرشار از تفکرات کلیشه‌ای هستیم

در اینکه کسانی کلید حمله به سید مهدی موسوی را در اینترنت زده‌اند که یا وابستگان به حکومت هستند یا مشکلاتی شخصی نظیر حسادت، عقده‌ی شهرت و… دارند شکی نیست اما متاسفانه این تمام ماجرا نیست.

بسیاری از کسانی که با این موج همراه شده‌اند و در شبکه‌های اجتماعی به مهدی موسوی به خاطر ناخن‌های بلند یا اجرای متفاوت یا مضمون شعرش (که راوی‌اش یک زنِ مورد تجاوز قرار گرفته است) در حال توهین یا جسارت هستند همین افراد معمولی جامعه هستند.
آدم‌هایی که از اطلاعات سپاه پول نگرفته‌اند، با مهدی موسوی مشکل شخصی ندارند و اتفاقا با بسیاری اشعار او گریسته‌اند و حتی ممکن است او را ستایش کنند. اما کلیشه‌های جنسیتی چنان در ذهنشان جایگزین شده که باعث می‌شود حتی به هنرمندان بزرگ سرزمینشان اگر از خط قرمزها خارج شوند توهین و آنان را طرد کنند.

کلیشه‌‌هایی که نوع پوشش و آرایش و رفتار و حتی شعر و… را به تقابل دودویی مردانه و زنانه تقسیم می‌کند و علاوه بر حذف بسیاری از انسان‌ها که تمایلات و گرایشات و جنسیتی متفاوت دارند حتی هر فرد متفاوتی را هم که تنها به واسطه‌ی تفکر متفاوتش از این خطوط قرمز رد شود محکوم می‌کند. چه آن فرد فریدون فرخزاد باشد، چه بهمن محصص و چه امروز سید مهدی موسوی.

خط قرمزها تا به آنجا پیش می‌رود که گفتنِ یک مرد، از دردهای و آزارهایی که یک زن تحمل کرده است سوژه‌ی خنده می‌شود اما قرن‌ها غزل سرودن زنان از زاویه دید مردانه بدون اشکال است. زیرا زن بودن، جرم غیرقابل بخششی است که مخصوصا اگر مردی جایگاه مردانه‌ی خود را فراموش کرده و به آن نزدیک شود غیرقابل بخشش است. حتی اگر در حد انتخاب راوی یک شعر باشد!
دیگر بگذریم از اینکه احترام به بدن دیگران و انتخاب آنها و رنگ مو و چاقی و لاغری و رنگ پوست و بلندی و کوتاهی ناخن و… مسائلی شخصی است ‌که به هیچکس دیگر ربطی ندارد و در هیچ سرزمین متمدنی آدمی را به این خاطر مورد نقد و حتی پرسش قرار نمی‌دهند.

من می‌دانم که دکتر موسوی صبورتر از آن است که به خاطر این نافهمی‌ها و آزارها راه خودش را تغییر دهد. باز هم برای ما و ادبیات این سرزمین شعر خواهد گفت و رمان خواهد نوشت و شاگرد تربیت خواهد کرد. نهایتا چند روزی را میگرن بگیرد و کارش به دکتر و دارو برسد. اما ماجراهای این چند روز درس‌های تلخی به ما آموخت:
که ما تا احترام به حریم شخصی دیگران فاصله‌ی بسیار داریم. که ما سرشار از تفکرات کلیشه‌ای مخصوصا در حوزه‌های مرتبط با جنسیت هستیم. که جامعه‌ی نخبه‌کشی داریم که شاخ‌های اینستاگرامی را به هنرمندان تبعیدی‌اش ترجیح می‌دهد. که خط‌دهندگان جامعه نظیر مجری‌های شبکه‌های ماهواره‌ای و بسیاری روزنامه‌نگاران و فعالین ما از عدم مطالعه و اندیشه و آموزش رنج می‌برند و نمی‌توانند الگوی خوبی برای این نسل خسته باشند.

و یک اتفاق خوب: خیلی‌هایمان با دیدگاه‌های متفاوت کنار هم بودیم و از مهدی موسوی دفاع کردیم نه به خاطر اینکه شاعر یا ترانه‌سرای بزرگی است یا به زندان رفته است. به خاطر اینکه آزادی نوع پوشش و انتخاب گرایش جنسی و خلق هنر آزادانه و… حق هر انسانی در سراسر جهان است. و من شخصا برای حقوق تمامی انسان‌ها می‌جنگم حتی اگر با اندیشه‌شان مخالف باشم. چه برسد به دکتر موسوی که هم شعرش قابل ستایش است هم تفکرش و هم راهش…
.
فاطمه اختصاری


Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *