تاریخ قضاوت خواهد کرد

من اصلا علاقه‌ای ندارم راجع به یغما گلرویی حرف بزنم. چون می‌دانم که مثل برادر حاتم طایی (که در چاه زمزم ادرار می‌کرد) از شهرت، حتی در زمینه‌ی فحش شنیدن هم لذت می‌برد.

با این آدم هم چند سال است برخورد خاصی نداشته‌ام. آخرین بار وقتی بود که یک هفته ناپدید شد و همسرش ادعا کرد دستگیر شده است و من هم مثل تمام هنرمندان به عنوان یک انسان از او حمایت کردم. وقتی هم که پدیدار شد و ادعا کرد آزاد شده به جای تشکر، اولین پستش را به مسخره کردن موهای سبز من اختصاص داد!!
.
ایشان در ترانه‌ی جدیدش (که ظاهرا به سفارش موسسه‌ی اوج و برادران اطلاعات سپاه برای تخریب من و دکتر موسوی نوشته شده است) از هر توهینی به من مضایقه نکرده است: از دیوث خواندن من (که البته من به عدم تعصب بر روی پارتنر افتخار می‌کنم ولی برایم جالب است که چطور یغما گلرویی دقیقا کلمه‌ی بازجوی سپاه را برای تخریب به کار می‌بندد) تا گاله خواندن دهانم تا فرارم از ایران را، شورت جا مانده روی سیم خاردار خواندن!!
.
من ناراحت نمی‌شوم. همان زمان که به خاطر یک همکاری (قبل از ماجرای نقی) با شاهین نجفی، به یازده سال و نیم زندان محکوم شدم و این آقا در تهران آزادانه گالری گذاشت و کارگاه برگزار کرد و با صدا و سیما همکاری کرد می‌دانستم ماجرا چیست و منتظر فحاشی‌هایش بوده‌ام و هستم. بالاخره زندگی خرج دارد!

چیزی که مرا ناراحت کرده است قسمتی از این ترانه‌ی پر از ایراد اوّلیه است که توهین به من نیست بلکه جسارت به مردم عزیز کردستان عراق است!!
.
من به کمک بچه‌های عزیز کرد، از ایران به کردستان عراق فرار کردم و بعد از ده روز پنهان شدن در آنجا، به ترکیه فرار کردم. دوستان کُردم به من (که نه کرد بودم و نه عقاید سیاسی مشابه داشتم) بی‌دریغ و با تمام وجود کمک کردند و تا امروز هم هرگز کوچکترین خواسته‌ای از من نداشته‌اند.

پس به آقای گلرویی یادآوری می‌کنم که کردستان عراق، سرزمین صدّام نبوده و نیست. که اگر هم روزی دیکتاتوری بر کشوری حکومت کرده باشد هرگز حق نداری آن ملت را (که تاوان بسیار داده) تحقیر کنی. همانگونه که کسی حق ندارد مردم ایران را به خاطر دیکتاتورهای کنونی‌اش تحقیر کند.

در هر صورت به یغما گلرویی عزیز توصیه می‌کنم به جای نامه نوشتن به هنرمندان و فحاشی، به جای عکس گرفتن با لباس‌های مارک در آتلیه، به جای توهین به عقاید گروه‌ها و ملت‌ها و قوم‌های مختلف، برود حداقل کمی زبان خارجی بخواند تا مجبور نشود کتاب ترجمه‌ی دزدی چاپ کند و آبروی نداشته‌اش را بیش از این بریزد.

اگر هم این چند سطر را نوشتم کوچکترین وظیفه‌ام بود در مقابل مهمان‌نوازی‌های مردم کردستان که اگر نبودند من هنوز هم در زندان بودم و آرزوی نوشتن را (که تنها دلیل زندگی‌ام است) باید به گور می‌بردم. مطمئنا تاریخ در مورد یغماها و لایک‌کنندگان! و فالوورهایش بی‌رحمانه قضاوت خواهد کرد.

فاطمه اختصاری


Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *